مطلع سوم - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مطلع سوم





  • درياى عقلى در دلش، صحراى قدسى منزلش
    ذاتش مراد كاف و نون از علت عالم برون
    لب هاى شاهان درگهش كور دم از خاك رهش
    خوانده به چتر شاه بر چرخ آية الكرسى ز بر
    چل صبح آدم هم دمش ، ملك خلافت ز آدمش
    چون از عدم درتاخته، ديده فلك دست آخته
    ملكت گرفته رهزنان، برده نگين اهريمنان
    هر خوك خوارى بر زمين دهقان و عيسى خوشه چين
    شاه است عدل انگيخته دست فلك بربيخته
    چندان برون رانده سپه كاتش گرفته فرق مه
    چرخ و زمان كرده ندا كاى تيغ تو جان هدى
    ملك ابد را رايگان مخلص بر او كرد آسمان
    از فتح اران نام را زيور زده ايام را
    بحرى است تيغش و آسمان بر گوهرش اختر فشان
    آن روض دوزخ بار بين، حور زبانى سار بين
    معمار دين آار او، دين زنده از كردار او
    جسته نظير او جهان، ناديده عنقا را نشان
    خط كفش حرز شفا، تيغش در او عين الصفا
    دهر است خندان بر عدو كو جاه شه كرد آرزو پران ملك پيرامنش، چون چرخ دائر بر تنش
    پران ملك پيرامنش، چون چرخ دائر بر تنش



  • از نفس كل آب و گلش صفوت در اجزا داشته
    دل را به عصمت رهنمون بر ترك اشيا داشته
    جنت به خاك درگهش روى تولا داشته
    چترش همائى زير پر عرش معلا داشته
    هم بوده اسم اعظمش هم علم اسما داشته
    انصاف پنهان ساخته، ظلم آشكارا داشته
    دين نزد اين تردامنان نه جا نه ملجا داشته
    هر پشه ى طارم نشين، پيلان به سرما داشته
    هم خون ظالم ريخته هم ملك آبا داشته
    نه باد را بر خاك ره نى آب مجرا داشته
    ما خاك پايت را فدا تو دست بر ما داشته
    ملكى ز مقطع كم زيان وز عدل مبدا داشته
    فتح عراق و شام را وقتى مسما داشته
    ز آن گوهرى تيغ اختران چشم مدارا داشته
    بحر نهنگ اوبار بين آهنگ اعدا داشته
    گنجى است آن ديوار او از خضر بنا داشته
    اينك جهان را غيب دان زين خرده برپا داشته
    چون نور مهر مصطفى جان بحيرا داشته
    مقل است بار نخل او، او چشم خرما داشته چون بادريسه دشمنش يك چشم بينا داشته
    چون بادريسه دشمنش يك چشم بينا داشته


/ 529