ذوق تو برد عارضه ى احمقى از خصم اى نيزه ى شاه، اى قلم تخته ى نصرت اى دست ملك بخ بخ اگر ساغر و شمشير اى جود ملك واهب رزقى و جهان را اى رايت شه نادره لرزانى و قائم اى پرچم رايات ملك چشم بدت دور چون نقش بصر در سيهى نور سپيدى هستى حجر الاسود و كعبه علم شاه اى نامزد خاتم جمشيد كه بر تو اى راى ملك ذات سپهرى كه دو وقت اى تحت لوايت همه آفاق، ندانم چون آدم و داود خليفه توئى از حق گر رحمت حق هست عطا پاش و خطا پوش هست از تو عطاها و خطا نيست زهى شاه بهرام اسد هيبتى ار چه كه به بخشش چون ماه همه عزم و چو شعرى همه سعدى بودند كيان بهتر آفاق و نيايت رستم ظفرى بل كه فرامرز شكوهى در كشور دولت چو نبى شهر علومىمانند على سرخ عضنفر توئى ارچه مانند على سرخ عضنفر توئى ارچه
احسنت زهى زهر كه ترياق شفائى از نقطه ى دولت الف عز و علائى ماهى و نهنگند، تو درياى سخائى اميد به توست و تو ضمان دار وفائى بحر عدنى گوئى يا كوه صفائى كز پر غراب آمده در فر همائى چون زلف بتان در ظلمان اصل ضيائى تا كعبه به جاى است بر آن كعبه بجائى ختم است جهان دارى و حقا كه سزائى يا صاعقه خشمى تو و يا ابر رضائى ظل ملك العرشى يا عرش لوائى حق زى تو پناهد كه پناه خلفائى تو رحمت حق بر همه آفاق عطائى عيسى عطائي، ملك الموت خطائى خورشيد فلك همت و برجيس حيائى چون تير همه فهم و چو كيوان همه رائى بهتر ز كيان بود و تو بهتر ز نيائى جمشيد فرى بل كه كيومر دهائى در بيشه ى صولت چو على شير وغائىاز نسل فريدونى نز آل عبائى از نسل فريدونى نز آل عبائى