در مرثيه ى وحيد الدين شرواني - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مرثيه ى وحيد الدين شرواني





  • من غلامى داغ بر رخ بودمش عنبر به نام
    چون بدين زودى كفن مي بافت او را دست چرخ
    گيرم آن فرزانه مرد، آخر خيالش هم نمرد
    ني نى آن فرزانه را داغ فراقم كشت و بس
    شد ز من بدرود گر بختيم بودى پيش از آنك
    گر دلم دادى كه شروان بي جمالش ديدمى
    جانم ار در نيم تيمار فراقش نيستى گفتى اى باز سپيد از دود دل چون مي رهى
    گفتى اى باز سپيد از دود دل چون مي رهى



  • ور به معنى بودمى عنبر حنوطش بودمى
    كاشكى در بافتن، من تار او را پودمى
    هم خيالش ديدمى در خواب اگر بغنودمى
    گر به عالم داد بودى من به خون ماخوذمى
    او ز من بدرود رفتى من ز جان بدرودمى
    راه صد فرسنگ را زين سر بسر پيمودمى
    آخر از جان يتيمانش غمى بزدودمى كاش ار باز سپيدم بي سياهى دودمى
    كاش ار باز سپيدم بي سياهى دودمى


/ 529