در تحسر و تالم از مرگ كافى افدين عمربن عثمان عموى خود گويد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در تحسر و تالم از مرگ كافى افدين عمربن عثمان عموى خود گويد





  • زان دل كه در او جاه بود نايد تسليم
    مگزين در دونان چو بود صدر قناعت
    ايام به نقصان و تو را كوشش بيشى
    كى فربهى عيش دهد آخور ايام
    تكيه نكند بر كرم دهر خردمند
    دهرا چه كشى دهره به خون ريختن من
    قصاب چه آرى ز پى كشتن ماهى
    هان اى دل خاقانى اگرچه ستم دهر
    نقدى كه قدر بخشد چه قلب، چه رايج
    خط بر خط عالم كش و در خط مشو از كس
    جاهل نرسد در سخن ژرف تو آرى
    تحقيق سخن گوى نخيزد ز سخن دزد
    كو آنكه سخندان مهين بود به حكمت
    كو صدر افاضل شرف گوهر آدم
    كو آنكه ولى نعمت من بود و عم من
    آن فخر من و مفتخر ماضى اسلاف
    آن خاتمه ى كار مرا خاتم دولت
    در دولت عم بود مرا مادت طبعم
    زو ديو گريزنده و او داعى انصاف زآن عقل بدو گفته كه اى عمر عمان
    زآن عقل بدو گفته كه اى عمر عمان



  • زان نى كه ازو نيشه كنى نايد جلاب
    منگر مه نخشب چو بود ماه جهان تاب
    خورشيد به سرطان و تو را پوشش سنجاب
    كى پرورش پيل بود جانب سقلاب
    سكه ننهد بر درم ماهى ضراب
    خود ريخته گردد تو مكش دهره و مشتاب
    خود كشته شود ماهى بي حربه ى قصاب
    برتافتنى نيست مشو تافته برتاب
    لفظى كه قضا راند چه سلب، چه ايجاب
    دل طاق كن از هستى و بر طاق نه اسباب
    كف بر سر بحر آيد پيدا نه به پاياب
    تعليق رسن باز نيايد ز رسن تاب
    كو آنكه هنر بخش بهين بود به آداب
    كو كافى دين واسطه ى گوهر انساب
    عم نه كه پدر بود و خداوند به هر باب
    آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب
    آن فاتحه ى طبع مرا فاتح ابواب
    آرى ز دماغ است همه قوت اعصاب
    زو حكمت نازنده و او منهى الباب هم عمر خيامى و هم عمر خطاب
    هم عمر خيامى و هم عمر خطاب


/ 529