اين قصيده را حرز الحجاز خوانند در كعبه ى عليا انشاء كرده و بر بالين مقدس پيغمبر اكرم صلوات الله عليه در يثرب به پايان آورده
مصطفى حاضر و حسان عجم مدح سراى گر چه حسان عجم را همه جا جاى دهند گر چه در نفت سيه چهره توان ديد وليك لاف از آن روح توان زد كه به چارم فلك است يادش آيد كه به شروان چه بلا برد و چه ديد بس كه ديد آفت اعدا ز پى انس عيال موسى از بهر صفورا كند آتش خواهى به فريب فلك آزرده دلش خوش نكنند كى توان برد به خرما ز دل كس غصه سخنش معجز دهر آمد از اين به سخنانچو تمسكت به حبل الله از اول ديدند چو تمسكت به حبل الله از اول ديدند
پيش سيمرغ خمش طوطى گويا بينند جايش آن به كه به خاك عربش جا بينند آن نكوتر كه در آيينه ى بيضا بينند نى از آن روح كه در تبت و يغما بينند نكبتى كان پشه و باشه ز نكبا بينند مردم از بهر عيال آفت اعدا بينند و آن شبانيش هم از بهر صفورا بينند تا فلك را چو دلش رنگ معزا بينند كاستخوان غصه شده در دل خرما بينند به خدا گر شنوند اهل عجم يا بينندحسبنا الله و كفى آخر انشا بينند حسبنا الله و كفى آخر انشا بينند