مردان علم در میدان عمل جلد 8
لطفا منتظر باشید ...
منصور دوانيقى چندين مرتبه خواست امام صادق عليه السلام را شهيد كند ولى در هر مرتبه چون امام را مى ديد هيبت و شكوه امام مانع مى شد تا اينكه مانع از ملاقات مردم با آن حضرت شد و از اين جهت مردم در شدت مضيقه و سختى قرار گرفتند چون مسائلى در نكاح و طلاق پيش مى آمد كه مردم حكم آن را نمى دانستند و چه بسا زن و شوهرى بدون جهت همديگر را ترك كرده و از يكديگر جدا مى شدند تا اينكه خداوند به دل منصور انداخت كه روزى به حضرت صادق عرض كرد ميل دارم چيزى كه در نزد تو است و كسى آن را ندارد به من تحفه و هديه كنى ، حضرت ((مخصرة )) چيزى كه مانند تازيانه يا تكه اى چوب بود و رسول خدا آن را به دست خود مى گرفت و طول آن يك ذراع بود براى منصور فرستاد منصور خوشحال شد و گفت جزاى تو جز اين نيست كه آزادانه علم خود را در ميان مردم و شيعيانت آشكار سازى و ديگر كسى متعرض تو نخواهد شد ولى در شهرى كه من هستم نباشى پس علم حضرت صادق عليه السلام آشكار شد.(78)