ترجمه تفسیر المیزان جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 281حجيت شرعى نخواهد داشت.و همچنين است حجيت عقلى يعنى عقلايى، زيرا بعد از آن همه دسيسه و جعلى كه در اخبار و مخصوصا اخبار تفسير و قصص سراغ داريم و خود المنار هم به آن اعتراف كرده و از احمد نقل كرده كه گفته است:" اين روايات اصلى ندارند" ديگر عقلا كجا و چگونه به آن اخبار و صحت متن آنها اعتماد مىكنند؟ پس در نزد عقلا هم حجيت ندارد، مگر آن روايتى كه متنش با ظواهر آيات كريمه موافق باشد.پس كسى كه متعرض بحث روايات غير فقهى مىشود در درجه اول بايد از موافقت و مخالفتش با كتاب بحث كند، آن گاه اگر ديد روايتى با ظاهر كتاب موافق است آن را اخذ كند و گر نه طرح و طرد كند. پس، ملاك اعتبار روايت تنها و تنها موافقت كتاب است، و اگر موافق با كتاب نبود هر چند سندش صحيح باشد معتبر نيست و نبايد فريب صحت سندش را خورد.پس، اينكه مىبينيم بسيارى از مفسرين عادت كردهاند بر اينكه بدون بحث از موافقت و مخالفت كتاب، سند روايت را مورد رسيدگى قرار داده و بصرف سند حكم مىكنند به اعتبار روايت، آن گاه مدلول آن را بر كتاب خدا تحميل نموده و كتاب خدا را تابع و فرع روايت مىشمارند روش صحيحى نيست، و هيچ دليلى بر صحت آن نداريم. تازه نامبردگان در روايتى كه جنبه قرينه دارد بحث سند را هم پيش نمىآورند.و اما اينكه گفت" روايت نعمان از جهت متن نسبت به آن روايات ديگر رجحان دارد" و چنين استدلال كرد كه" موضوع روايت برابرى و نابرابرى ميان خدمت خانه و پردهدارى آن- كه از اعمال بدنى و آسان و لذت بخش است-، و ميان ايمان و جهاد و هجرت- كه از نيكيهاى نفسانى و بدنى شاق است- صحيح نيست، و آيات همه اينها را رد مىكنند" در اين گفتار اشكالاتى است:اولا اين موضوعى كه براى روايت درست كرد و گفت همه آيات با آن مطابق است، موضوع روايت نعمان به تنهايى نيست، بلكه موضوع همه آن روايات است كه خودش نقل كرده، پس اين چه ترجيح و مزيتى است براى روايت نعمان.روايت ابن عباس هم كه مىگويد:" روزى كه عباس در بدر اسير شد و مسلمانان او را سرزنش كردند، و بحثى در برابرى و نابرابرى نيكيها ميانشان رد و بدل شد" صريحا دارد كه مقايسهاى كه كردند، مقايسه ميان اسلام و هجرت و جهاد، و ميان سقايت حاج و عمارت مسجد، و آزاد كردن اسير بوده، و روايات ديگرى هم بر طبق اين مضمون هست.