بيان اينكه عتاب در آيه:" عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" عتاب جدى نيست بلكه مفيد غرض ديگرى است‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 9

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 9

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 382

جنگ تقاعد كنند. و با اين معنايى كه ما كرديم تعلق و ارتباط غايتى كه در جمله" حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا" است با جمله" لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" به خوبى روشن مى‏شود، و معلوم مى‏گردد كه اين تعلق و ارتباط ميان آن غايت و معنايى است كه از آن استفهام شده، نه ميان غايت و خود استفهام، چون اگر اينطور باشد خلاف مقصود را مى‏رساند (به عبارت ساده‏تر نمى‏خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى به اين منظور كه دروغگوئيشان برايت ثابت شود، بلكه مى‏خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى اگر نمى‏دادى- برايت روشن مى‏شد كه دروغگويند) و سياق آيه براى بيان اين است كه دروغگويى آنان روشن است و با كوچكترين امتحان فاش مى‏شود، مثلا، اگر اجازه نمى‏دادى دروغ و رسواييشان كشف مى‏شد.

اين آيه بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد و قبلا هم اشاره كرديم در اين مقام است كه ادعا كند نفاق و دروغگويى متخلفين ظاهر است، و با مختصر امتحانى خود را لو مى‏دهند و رسوا مى‏شوند، و مناسب اين مقام اين است كه خطاب و عتاب را متوجه مخاطب نموده، او را سرزنش كند مثل اينكه مخاطب باعث شده كه حيثيت آنان محفوظ بماند و او روپوش بر روى رسواييهاى آنان انداخته، و اين خود يكى از آداب كلام است كه منظور از آن تنها و تنها بيان روشنى مطلب و وضوح آنست و بيش از اين را افاده نمى‏كند، عينا مانند مثل معروف" در به تو مى‏گويم ديوار تو بشنو" كه معناى مطابقيش مقصود نيست.

بيان اينكه عتاب در آيه:" عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ" عتاب جدى نيست بلكه مفيد غرض ديگرى است‏

در اين جمله نيز مقصود اين نيست كه تقصيرى به گردن رسول خدا (ص) بيندازد و آن گاه بگويد خدا از تقصيرت گذشت، حاشا از آن جناب كه سوء تدبيرى در احياء امر خدا از او سرزند و بدين جهت مرتكب گناهى شود. بلكه منظور از آن، همان افاده ظهور و وضوح دروغ منافقين است و بس. و اينكه فرمود" چرا به ايشان اجازه دادى" معنايش اين است كه اگر اجازه نمى‏دادى بهتر و زودتر رسوا مى‏شدند، و ايشان بخاطر سوء سريره و فساد نيت، مستحق اين معنا بودند، نه اينكه بخواهد بفرمايد" اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك‏تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود".

دليل اين معنا چهارمين آيه بعد از آيه مورد بحث است كه مى‏فرمايد:" لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ..." زيرا از اين آيه بر مى‏آيد كه اذن ندادن آن جناب فى نفسه مصلحت نداشته، بلكه مصلحت اذن دادنش بيشتر بوده، زيرا اگر اذن نمى‏داد و منافقين را با خود مى‏برد، بقيه مسلمانان را هم دچار خبال، يعنى فساد افكار مى‏كرد، و هم اتحاد و اتفاق آنان را مبدل به تفرقه و اختلاف مى‏نمود. پس، اصلح همين بود كه اجازه تخلف بدهد تا با مسلمانان به راه نيفتند، و فساد افكار خود را در افكار و عقايد

/ 565