" التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ ..."اين جمله مؤمنين را به نيكوترين صفاتشان توصيف مىكند. و اينكه همه اوصاف ايشان را با صداى پيش آورده، براى اين است كه خبر آنها مبتدايى محذوف و تقدير آن:" المؤمنون هم التائبون العابدون ..." است، يعنى مؤمنين بخاطر اينكه از غير خدا بسوى خدا بازگشت كردند تائبان، و چون او را مىپرستند عابدان، و چون با زبان، حمد و سپاس او گويند حامدان، و چون با قدمهاى خود از اين معبد به آن معبد مىروند سائحان، و بخاطر ركوع و سجودشان راكعان و ساجدانند.اين وضع ايشان در حال انفراد است، اما وضعشان نسبت به حال اجتماع، آنها مانند ديدبانانى هستند كه اجتماع خود را بسوى خير سوق مىدهند، يعنى امر به معروف و نهى از منكر نموده، حدود خدايى را حفظ مىنمايند، نه در حال انفراد، نه در حال اجتماع، نه در خلوت و نه در ظاهر از آن حدود تجاوز نمىكنند. آن گاه با اينكه خداوند در آيه قبل، خودش بشارتشان داده بود اينك به رسولش دستور مىدهد به اينكه ايشان را بشارت دهد، و اين خود تاكيد را مىرساند، آنهم تاكيد بليغى كه نمىتوان حد و مرزى برايش قايل شد.از آنچه گذشت معلوم شد كه اولا چه نكتهاى در ترتيب اوصاف مذكور از مؤمنين بوده، و اگر اول توبه و عبادت و گردش و ركوع و سجود ايشان را آورده، براى اين است كه اين اوصاف، اوصاف فردى آنان است، لذا اول آنها را ذكر كرده، بعدا اوصاف اجتماع ايشان را كه ناشى از ايمان آنان است ذكر نموده، و آن اين است كه مؤمنين با امر به معروف و نهى از منكر اجتماع صالحى بوجود مىآورند، آن گاه در خاتمه وصف پسنديده و جميلى را كه ايشان در هر دو حال يعنى هم در حال انفراد و هم در حال اجتماع دارند ذكر كرده، و آن اين است كه ايشان حافظ حدود خدايند، و اگر تعبير به" حافظ" كرد براى اين است كه بفهماند مؤمنين، هم خودشان از حدود خدا تجاوز نمىكنند، و هم نسبت به آن اهتمام و مراقبت دارند.