مراد از حق بودن دين، و معناى توصيف اهل كتاب به عدم تدين به دين حق
وصف سومى كه از ايشان كرده اين است كه فرموده:" وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ" دين حق را سنت و روش زندگى خود نمىگيرند.اضافه كردن دين بر كلمه حق، اضافه موصوف بر صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد كه حق است، بلكه اضافه حقيقيه است، و منظور آن دينى است كه منسوب به حق است، و نسبتش به حق اين است كه حق اقتضاء مىكند انسان آن دين را داشته باشد، و انسان را به پيروى از آن دين وادار مىسازد.و اگر با اين حال مىگوئيم دين، انسان را به حق مىرساند اين گفتار مثل تعبير به" طريق حق" و" طريق ضلالت" است كه به معناى طريقى است كه براى حق و يا طريقى است كه براى باطل است، و يا به عبارتى ديگر، به معناى طريقى است كه غايت و هدف آن حق و يا باطل است.دليل اين معنا نكتهاى است كه از آيه" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" «1» و همچنين از آيه(1) توجه خويش به اين دين معتدل برقرار كن (دينى كه همان) فطرت خدا است كه مردم راى بر آن فطرت آفريده، تبديلى در خلقت خدا نيست اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نمىدانند. سوره روم آيه 30