چند دليل بر اينكه ضمير" عليه" در جمله:" فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ" به رسول (ص) بر مىگردد نه به صاحب (ابو بكر) - ترجمه تفسیر المیزان جلد 9
چند دليل بر اينكه ضمير" عليه" در جمله:" فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ" به رسول (ص) بر مىگردد نه به صاحب (ابو بكر)
در اينجا خواهيد پرسيد چرا ضمير" عليه" را به ابى بكر برنگردانديد، و آن را به رسول خدا (ص) عايد ساختيد؟ در جواب مىگوئيم: به چند دليل: اول، بخاطر اينكه همه ضميرهايى كه قبل و بعد از اين ضمير هست يعنى ضميرهاى" إِلَّا تَنْصُرُوهُ"،" نصره"،" اخرجه"،" لصاحبه" و" ايده" همه به آن جناب برمىگردد، و با اين حال و با اينكه قرينه قطعيهاى در كار نيست معنا ندارد كه در ميان همه اين ضمائر تنها ضمير" عليه" را به ابى بكر برگردانيم.دوم اينكه، اصل بناى كلام بر اساس تشريح و بيان نصرت و تاييدى است كه خداى تعالى نسبت به پيغمبر گرامىاش نموده، و از اينجا شروع شده كه اگر شما او را يارى نكنيد، خداوند در روزى كه احدى نبود تا بتواند ياريش كند او را يارى فرمود، و سكينت بر او نازل كرد، و بوسيله جنودى از نصر كمك نموده، از كيد دشمنان حفظ فرمود، و همه اينها مختص به رسول خدا (ص) بوده.بدليل اينكه كلمه" اذ" سه مرتبه تكرار شده و در هر بار جمله ما قبل تشريح شده. در بار اول كه فرمود:" إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا" بيان مىكند آن زمانى را كه بطور اجمال در جمله" فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ" بود، و مىفهماند در آن زمانى او را يارى كرد كه كفار او را بيرون كردند. و در بار دوم كه فرمود:" إِذْ هُما فِي الْغارِ" بيان مىكند تشخيص حالى را كه قبل از آن ذكر شده بود، يعنى حال" ثانِيَ اثْنَيْنِ" را، و مىفهماند كه زمان اين حال چه وقت بود، يعنى، در چه وقت او يكى از دو نفر بود. و در بار سوم كه فرمود:" إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ" بيان كرد تشخيص آن زمانى را كه در غار بودند.سوم اينكه، آيه شريفه هم چنان در يك سياق ادامه دارد، تا آنجا كه مىفرمايد:" وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا"، و جاى هيچ ترديد نيست كه اين جمله بيان جملات قبل، و مقصود از" كلمه كسانى كه كافر شدند" همان رأيى است كه مشركين مكه در دار الندوة دادند، كه دسته جمعى آن جناب را به قتل رسانيده، نورش را خاموش كنند. و مقصود از" كلمه خدا" وعده نصرت و اتمام نورى است كه به وى داده. و با اين حال چطور ممكن است ميان بيان و مبين جملهاى آورده شود كه بيان مبين نباشد، يعنى، بيان راجع به نصرتى باشد كه