" وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ ..."بعد از آن تذكر و بيان حال منافقين، اينك حال عامه مؤمنين را بيان مىكند و مىفرمايد:" مردان و زنان با ايمان اولياى يكديگرند"، تا منافقين بدانند نقطه مقابل ايشان مؤمنين هستند كه مردان و زنانشان با همه كثرت و پراكندگى افرادشان همه در حكم يك تن واحدند، و به همين جهت بعضى از ايشان امور بعضى ديگر را عهدهدار مىشوند.و به همين جهت است كه هر كدام ديگرى را به معروف امر مىكند و از منكر نهى مىنمايد. آرى، بخاطر ولايت داشتن ايشان در امور يكديگر است- آنهم ولايتى كه تا كوچكترين افراد اجتماع راه دارد- كه به خود اجازه مىدهند هر يك ديگرى را به معروف واداشته و از منكر باز بدارد.آن گاه مؤمنين را به وصف ديگرى توصيف نموده مىفرمايد:" وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ" نماز به پا مىدارند و زكات مىپردازند، و اين نماز و زكات دو ركن وثيق در شريعت اسلام است، اما نماز ركن عبادات غير مالى است كه رابط ميان خدا و خلق است، و اما زكات رابطهاى است كه در معاملات ميان خود مردم برقرار است.سپس وصف ديگرى از ايشان را برشمرده، مىفرمايد:" وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ"، در اين جمله تمامى احكام شرعى را در يك جمله كوتاه" اطاعت خدا" و تمامى احكام ولايتى كه پيغمبر در اداره امور امت و اصلاح شؤون ايشان دارد، از قبيل فرامين جنگى و احكام قضايى و اجراى حدود و امثال آن را در يك جمله كوتاه" اطاعت رسول" جمع كرده است.هر چند مىتوان گفت كه اطاعت احكام خدا كه از آسمان نازل شده از يك نظر ديگر اطاعت رسول است، زيرا اين رسول است كه براى دعوت به اصول و فروع دين قيام نموده، پس اطاعت احكام خدا اطاعت او نيز هست." أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ"- در اين جمله از اين معنا خبر مىدهد كه قضاى الهى شامل حال اين گونه افراد شده و رحمت او اشخاص متصف به اين صفات را در برخواهد گرفت. و گويا اين جمله را آورد تا مقابل آن جملهاى قرار گيرد كه در باره منافقين فرموده بود:" نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ". و نيز ظاهرا جمله" إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ" را آورد تا رحمت خود را تعليل كرده، بفرمايد رحمت من هيچ منافاتى با عزت و سلطنتم ندارد و به هيچ وجه حكمتم را نيز دچار اختلال و وهن و آميخته با جزاف نمىسازد.