ترجمه تفسیر المیزان جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 295هم او را به داشتن چنين خلقى ستايش كرده و فرموده:" بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ" «1» مىگوئيم اين قسم تاسف با سكينت منافات نداشته و معقول نيست كه با نزول سكينت از بين برود، و نيز اگر بخاطر اين تاسف، سكينت نازل شده چه جهت داشت كه بعد از فرارى شدن مسلمين نازل شود، مگر قبل از آن اين تاسف نبود؟ و مگر ممكن است كه مثل رسول خدا (ص) پيغمبرى از اينگونه تاسف خالى باشد؟ با آنكه از ساعت اول بعثتش تا آن لحظهاى كه از دنيا مىرفت همواره بر بينهاى از پروردگارش بوده، و سكينت به اين معنا ساعت بساعت بر او نازل مىشده، پس سكينت رسول خدا (ص) بطور قطع به اين معنا نيست.حال بحساب سكينت مؤمنين رسيده مىپرسيم: سكينت ايشان به چه معنا بوده و مفسر نامبرده آن را چه چيز حساب كرده؟ آيا حالت نفسانيهاى بوده كه از آرامش و اطمينان خاطر حاصل مىشود؟ هم چنان كه او به اين معنا تفسيرش كرده و به گفته صاحب مصباح بر آن استشهاد كرده كه:" سكينت بر رزانت و مهابت و وقار هر سه اطلاق مىشود"، در اين صورت سكينت عبارت خواهد بود از همان آرامش در مواقف جنگى، و آن وقت نبايد اختصاص به مسلمين داشته باشد، و بايستى ثبات قدم و پايدارى كفار، همه در مواقف جنگى ناشى از سكينتى باشد كه خدا بر آنان نازل كرده؟! و بايد ملتزم شد به اينكه در جنگ حنين خداوند سكينت را بر كفار نازل كرد و در نتيجه مسلمين را فرارى دادند و بعد سكينت را از آنها سلب كرد. و به مسلمين داد، و در نتيجه مسلمانان كفار را سركوب و منكوب نمودند. و به مؤمنين هم كه داد، تنها به مؤمنين حقيقى نداد، بلكه بهمه آنان چه آنهايى كه با رسول خدا (ص) ايستادگى كردند، و چه آنهايى كه فرار را بر قرار اختيار نمودند، و چه منافقين و چه افراد سست ايمان نازل كرد، براى اينكه همه آنان برگشتند، و با رسول خدا (ص) پايدارى كردند تا دشمن را شكست دادند. بنا بر اين، همه اين طبقات بايستى اصحاب سكينت باشند، پس چرا خداى تعالى آن را منحصر در رسول اللَّه و مؤمنين دانسته و مىفرمايد:" ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ"؟.علاوه، اگر سكينت به اين معنا باشد اين چه منتى است كه خداى تعالى بر مؤمنين مىگذارد، در حالى كه همه افراد از مؤمنين و كفار آن را دارا هستند؟!.از ظاهر آيه استفاده مىشود كه سكينت يك عطيه مخصوص بوده كه خدا به رسول خود و مؤمنين ارزانى داشته، و لذا مىبينيم در كلام مجيدش جز در مواردى نادر (كه شايد به ده مورد