ترجمه تفسیر المیزان جلد 9

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 9

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 31

گفت: اين ظلم را مى‏بينى؟ به خدا سوگند من جا پاى خود را نمى‏بينم (نمى‏فهمم كجا مى‏روم) ما از شهر بيرون شديم تا از اموال خود دفاع كنيم و اينك مال التجاره ما از خطر جست، حالا مى‏بينم راه ظلم و تعدى را پيش گرفته‏ايم، با اينكه به خدا سوگند هيچ قوم متجاوزى رستگار نشد، و من دوست مى‏داشتم اموالى كه در قافله از بنى عبد مناف بود همه از بين مى‏رفت و ما اين راه را نمى‏آمديم.

ابو البخترى گفت: تو براى خودت يكى از بزرگان قريشى، (اين مردم بهانه‏اى ندارند مگر آن اموالى كه در واقعه نخله از دست دادند و آن خونى كه از ابن الحضرمى در آن واقعه به دست اصحاب محمد ريخته شد) تو آن اموال و همچنين خون بهاى ابن الحضرمى را كه هم سوگند تو است به گردن بگير و مردم را از اين راه برگردان، عتبه گفته به گردن گرفتم. و هيچيك از ما مخالفت نداريم مگر ابن الحنظليه يعنى ابو جهل (كه مى‏ترسم او زير بار نرود) تو نزد او شو و به او بگو كه من اموال و خون ابن الحضرمى را به گردن گرفته‏ام، و چون او هم سوگند من بوده ديه‏اش با من است.

ابو البخترى مى‏گويد: من به خيمه ابو جهل رفتم و مطلب را به وى رساندم: ابو جهل گفت: عتبه نسبت به محمد تعصب مى‏ورزد چون او خودش از عبد مناف است، و علاوه بر اين، پسرش ابو حذيفه در لشكر محمد است، و مى‏خواهد از اين كار شانه خالى كند، از مردم رودربايستى دارد، و حاشا كه بپذيرم، به لات و عزى سوگند دست برنمى‏دارم تا آنكه ايشان را تا مدينه فرارى داده و سر جايشان بنشانيم و يا همه‏شان را اسير گرفته و به اسيرى وارد مكه‏شان كنيم تا داستانشان زبانزد عرب شود.

از آن سو وقتى ابو سفيان قافله را از خطر گذراند شخصى را نزد قريش فرستاد كه خداوند مال التجاره شما را نجات داد، لذا متعرض محمد نشويد، و به خانه‏هايتان برگرديد و او را به عرب واگذار نموده و تا مى‏توانيد از مقاتله با او اجتناب كنيد، و اگر برنمى‏گرديد، كنيزان را برگردانيد.

فرستاده ابو سفيان در جحفه به لشكر قريش برخورد و پيغام ابو سفيان را رسانيد، عتبه خواست از همانجا برگردد، ابو جهل و بنو مخزوم مانع شدند و كنيزان را از جحفه برگرداندند.

راوى گويد اصحاب رسول خدا (ص) وقتى از كثرت قريش خبردار شدند جزع و فزع كرده و استغاثه نمودند، خداوند آيه" إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ" و آيه بعدش را نازل فرمود.

طبرسى سپس اضافه كرده است كه: وقتى صبح روز بدر شد رسول خدا (ص) اصحاب خود را گرد آورد (و به تجهيزات آنان رسيدگى كرد)، در لشكرش‏

/ 565