ترجمه تفسیر المیزان جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 461فلانى هستند- و همه آنان را اسم برد. حذيفه عرض كرد: چرا نمىفرستى ايشان را بكشند.فرمود: دوست ندارم فردا عرب بگويد همين كه قدرتى بدست آورد ياران خود را كشت- نقل از ابى كيسان.نظير اين روايت از حضرت ابى جعفر امام باقر (ع) نيز روايت شده، ولى در آن دارد كه: در ميان خود مشورت كردند كه آن جناب را به قتل برسانند، يكى به ديگرى گفت اگر در اين بين فهميد و پرسيد چكار مىكنيد، مىگوئيم مشغول بازى بوديم، و اگر هم نفهميد او را به قتل مىرسانيم.بعضى گفتهاند: جماعتى از منافقين در جنگ تبوك به يكديگر مىگفتند اين مرد خيال كرده كه قصرهاى شام و قلعههاى آن را فتح مىكند، ولى هيهات! هيهات! كه بتواند.خداى تعالى اين حرف را به اطلاع رسول خدا (ص) رسانيد، حضرت فرمود: آن چند نفرى را كه مىروند توقيف نموده نزد من آريد، وقتى حاضرشان كردند فرمود: داشتيد اين حرفها را مىزديد. گفتند: اى پيغمبر خدا ما مشغول بازى بوديم. و بر اين ادعايشان سوگند هم خوردند، و بدين جهت اين آيه نازل شد:" وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ ..." نقل از حسن و قتاده.و گفته شده كه اين واقعه در موقع مراجعت از جنگ تبوك بسوى مدينه اتفاق افتاد، و داستانش چنين بود كه: سه و يا چهار نفر پيشاپيش رسول خدا (ص) راه مىرفتند و استهزاء و خنده مىكردند، و ليكن تنها خنده بود و حرفى نمىزدند. جبرئيل نازل شد و رسول خدا (ص) را از اين قضيه خبر داد، حضرت به عمار ياسر فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه اين چند نفر مرا و قرآن را استهزاء مىكنند، و اگر از آنان بپرسى كه چه مىكنيد مىگويند: داشتيم جريان اين سفر و افراد آن را تعريف مىكرديم. عمار ياسر خود را به ايشان رسانيد و پرسيد از چه مىخنديد؟ گفتند: داريم جريان سوارگان را تعريف مىكنيم.عمار گفت:" صدق اللَّه و رسوله" خود را آتش زديد، خدا شما را آتش بزند. لا جرم همگى نزد رسول خدا (ص) آمدند و عذرخواهى كردند، خداوند اين آيات را نازل كرد- نقل از كلبى و على بن ابراهيم و ابى حمزه.و نيز گفته شده كه: مردى در غزوه تبوك گفته بود من مردى دروغگوتر و ترسوتر در جنگ از اينها- يعنى از رسول خدا (ص) و يارانش- نديدهام. عوف بن مالك در پاسخش گفته بود: دروغ مىگويى، اينطور نيست، و ليكن اين حرفها را بدان جهت مىزنى كه منافقى. آن گاه برخاست كه به رسول خدا (ص) گزارش دهد، وقتى آمد ديد قبل از او جبرئيل با وحى آسمانى خبردارش كرده است، لا جرم مرد به عذرخواهى پرداخت و گفت: