است و اين رهگذرْ مانع مهم و عقبه كئودي است كه براي عبور از آنْ چارهاي نيست، از اينرو سالك كوي حق بايد «توحيد» را كه مهمترين عامل وحدت و بهترين وسيله سلطه بر كثرت است تقويت كند.
انسان الهي هنگامي همانند حضرت ابراهيم(عليه السلام) از «شهادت» به «غيب» هجرت ميكند كه با حق، تَوَلّي كامل و از باطل، تبرّي نهايي جسته باشد و در محبت و عداوت و ارادت و كراهت و سرانجام در جذب و دفع، تابع و پيرو دين پدرش حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) باشد: (ملة أبيكم إبراهيم)[1] و نيل به اين مقام منيع، تنها در پرتو هدايتهاي قرآن كريم ميسّر است.
محور وحدت انسانها
انسان از آن جهت كه به جامعه نيازمند است و بدون هماهنگي با ديگران، خطوط اصيل سعادت او ترسيم نميشود، بايد با همنوعان خويش متّحد باشد. و چون انسان موجودي عيني و تكويني است نه ذهني يا اعتباري، و سعادت او نيز همسان با هستي او، حقيقتي عيني است، نه امري ذهني يا قراردادي، از اينرو پيوند او با ديگران نيز بايد بر محورهاي عيني و تكويني باشد، نه همانند قراردادهاي تجاري، صناعي و زراعي كه تحت عناوين بيع، اجاره، صلح، مضاربه و مانند آن منعقد شده و با تغيير اوضاع، فسخ گردد و قرارداد جديدي منعقد شود.پيوند و اتحاد انسان با همنوعان خود در عين آن كه ربطي عيني و تكويني است نه قراردادي و ذهني، بايد سهمي از جاودانگي و ابديت داشته باشد، به طوري كه در هر زمان و زميني، و در هر عصر و مصر و نسلي قابل اجرا باشد و از دگرگونيهاي جغرافيايي و تاريخي محفوظ بماند. چيزي كه در دسترس تطاول حوادث واقع نميشود و با تحول زمان، عوض نميگردد، جنبه جسماني و مادّي بشر نيست؛ زيرا جسم او از خاك و گل معيّن بوده، در زمان و شرايط خاص واقعاست و ناچار رنگ آنها را به همراه دارد و با فرهنگِ نشئتگرفته از خواص مادّي، قرين خواهد بود.
[1] ـ سوره حج، آيه 78.