مراحل چهارگانه اركان و معارف دين - صهبای حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صهبای حج - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مراحل چهارگانه اركان و معارف دين

بنابراين، برابر اسماء و اوصاف الهي، «عرش» محقّق شده و برابر عرشْ
«بيت‏المعمور» و برابر بيت‏المعمورْ «كعبه» محقّق شده است. البته اين حقيقت، تنها اختصاص به كعبه ندارد؛ يعني همان گونه كه كعبه برابر عوالم بالا تنظيم مي‏شود، قرآن، نماز، روزه، حج و عمره و ساير عبادات و آيات الهي نيز چنين است. آنگاه معلوم مي‏شود كه نماز و حج و... معراج مؤمن است. پس اين عروج اختصاص به نماز ندارد، ليكن چون نماز عمود دين است صدقش درباره آن بهتر و روشنتر است.

بر اين اساس، ولايت نيز داراي مراحل چهارگانه مزبور است؛ زيرا ولايت يكي از مباني مهم اسلام است. ولايت و رهبري، در عالم طبيعت و در جامعه انساني به منزله كعبه است، چنانكه اميرالمؤمنين علي(سلام‏الله‏عليه) فرمود: «مَثَل الإمام مَثَل الكعبة إذ تؤتي ولا تأتي»[1]. پس وجود طبيعي و عنصري ولايت به منزله كعبه طبيعي است، چنانكه وجود مثالي آن به منزله بيت‏المعمور و وجود عرشي آن به منزله وجود عرشي كعبه است. همچنين ولايت، باطني دارد كه برابر همان تسبيحات اربعه است. از اين‏رو معصومين(عليهم السلام) فرمودند: «سبّحنا وسبّحت الملائكة»[2]. يعني همان طور كه در نشئه طبيعت به ما فرمودند: «صلّوا كما رأيتموني أصلّي»[3]، يا «خذوا عنّي مناسككم»[4]، درباره عالم بالا نيز مي‏فرمايند: «سبّحنا وسبّحت الملائكة». آنجا هم اهل بيت(عليهم السلام) امام ملائكه‏اند، قهراً ولايت هم مي‏شود معراج مؤمن كه از صبغه تولّي اولياي الهي برخوردار است. بنابراين، همان گونه كه به قاري قرآن گفته مي‏شود: «إقرأ وارق»[5]، به مصلّي هم گفته مي‏شود: «صلّ وارق»، به متولي اولياي الهي هم گفته مي‏شود: «تولّ وارق»، به حاجي و
معتمر هم گفته مي‏شود: «حجَّ واعتمر وارق».

[1] ـ بحار، ج 36، ص 353 و 357.

[2] ـ همان، ج 26، ص 345.

[3] ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 197.

[4] ـ همان، ص 215.

[5] ـ كافي، ج 2، ص 606.

/ 478