عصيان و نيز صواب و خطا و خلاصه حق و باطل، مخصوص نظام تشريع بوده، در حيطه تكوين جز اسلام و اطاعت و صواب و خلاصه حق چيز ديگري يافت نميشود؛ زيرا زمام هر موجودي در نظام تكويني به دست خداي سبحان بوده، كار خداوند نيز بر صراط مستقيم است[1] و اگر ضلالت و بطلان و مانند آن درباره برخي از موجودهاي عالم طبيعت مطرح ميشود يا ناظر به نظام تشريع است و يا امري است نسبي، نه نفسي؛ زيرا موجود عيني، متن حق و صواب است و نسبت به مبدأ فاعلي خود مطيع محض.
عبادت، غايت خلق است نه خالق
هر اسمي از اسماي حُسناي حق اقتضايي دارد كه با زبان برهان ميتوان آن را حدّوسط استدلال قرار داد و نتيجه گرفت.بر اثر حكمت خداي سبحان هيچ كار بيهودهاي از او صادر نميشود. خداوند، حكيم است و هر حكيمي كارِ با هدف انجام ميدهد. پس خداوند كارش داراي هدف است[2]. بر اثر غناي ذاتي خداوند هيچ چيزي نميتواند هدف ذات حق باشد[3]؛ زيرا لازمهاش آن است كه ذات حق بدون آن هدفْ كامل نبوده، با نيل به آن كامل شود. در حالي كه واجبالوجود، عين كمال صِرف و نامحدود است و كمالي خارج از ذات وي فرض نميشود.جمع ميان اين دو مقتضي آن است كه فاعل جهانِ امكان كه عين مبدأ هر وجودي است، چون خود عين هدف هر موجودي است منزّه از هدف است، ليكن خودِ جهان داراي هدف وجودي است و به آن نائل ميگردد. گرچه بين راهْ عدّهاي از آن، از گزند ناگوار مصون نخواهد بود.[1] ـ سوره هود، آيه 56. [2] ـ سوره مؤمنون، آيه 115. [3] ـ سوره ابراهيم، آيه 8.