صهبای حج نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حاصل اينكه، قرآن و عترت در عين حال كه معادل يكديگرند، ملازم هم نيز هستند؛ چون پيام حديث معروف و متواتر ثَقَلين گذشته از تعادل و تعامل آنها با هم، تلازم و تصاحب آنها را نيز به همراه دارد. بنابراين، آنچه درباره عدم انفكاك اين دو از يكديگر وارد شده به مثابه شرح همان اصل عدم افتراقي است كه از حديث ثَقَلين استنباط ميشود؛ چنانكه اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام) فرمود: «إنّ الله تبارك وتعالي طهَّرنا وعصمنا وجعلنا شهداءَ علي خلقه وحجَّته في أرضه وجعلنا مع القرآن وجعل القرآن معنا لا نفارقه ولا يفارقنا»[1].3 ـ براي شناخت كُنه انسان كامل، چارهاي جز انسان كامل شدن نيست كه در آن حال، معناي اسم اعظم مشهود، و واقعيّت «كتاب مُبين» مُبَيَّن ميگردد، حقيقتِ اُمّالكتاب، آشكار ميشود و عِدل قرآن كريم بودن واضح ميشود و شرط حصن بودن توحيد احراز ميگردد و همه آنچه درباره خليفة الله شدن و متعلّم بدونواسطه خدا قرار گرفتن و معلّم فرشتگان شدن وارد است، به طور علم حضوري يافت ميشود، نه آنكه به طور علم حصولي فهميده شود.اكنون كه دسترسي به آن مقام عزيزالمنال ميسور نيست، چارهاي جز ترسيم مفهومي از آن مَنزلت كبرا و تصوير ذهني از آن مظهريّتِ أتمّ نخواهد بود. براي غير آن ذوات نوري نه شناخت عارفانه و شهودي اكتناهي آنان مقدور است و نه معرفت حكيمانه حصولي عمق يا اوج شخصيّت آنان ميسور؛ زيرا اينان خاندان طاها و ياسين و اُسْره رسالت و امامتند. از اينرو حضرت عليبنابيطالب(عليه السلام) به عنوان نمونه از شخص خود ياد ميكند تا معلوم گردد كه به منزلت و بارگاه رفيع انسان كه مبدأ نزول فيض وافر دانش بوده و سيلگونه معارف علمي و فضايل عملي از آن ميجوشد و ميريزد: «ينْحدر عنّي السيل»[2]