چون دو زلفين تو كمند بود گوييم صبر كن ز بهر خدا خواجه انصاف مى ببايد داد سرو را كى رخ چو ماه بود مى ندانى كه پست گردد زود هر كه معشوقه اى چنين طلبد
هر كه معشوقه اى چنين طلبد
شايد ار دل اسير بند بود آخر اين صبر نيز چند بود با چنين رخ چه جاى پند بود ما را كى لب چو قند بود هر كرا همت بلند بود همه رنج و غمش پسند بود
همه رنج و غمش پسند بود