گر رهى خواهى زدن بر پرده ى عشاق زن اين سخن بگذشت از افلاك و از آفاق نيز خواجگى در خانه نه پس آب را در خاك بند جرعه اى درد صفا در ريز بر اصحاب درد اين دقيقه ديد نتوان كار از آن عالي ترست
اين دقيقه ديد نتوان كار از آن عالي ترست
من نخواهم جفت را از جفت بگذر طاق زن قصه ى افلاك را بر تارك آفاق زن مهترى بر طاق نه پس آتش اندر طاق زن خرقه پوشان ريا را بر قفا مخراق زن لاف دقاقى برو با بوعلى دقاق زن
لاف دقاقى برو با بوعلى دقاق زن