اى لعبت مشكين كله بگشاى گوى از آن كله مشك از هلال انگيختى وز لاله عنبر بيختى از هيچ مادر يا پدر چون تو نزايد يك پسر اى ماهرو نيكو سير اى روى چو شمس و قمركس را چو تو گل سور نى در خلد چون تو حور نى كس را چو تو گل سور نى در خلد چون تو حور نى
مى خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشين وز مه فرود آويختى كرده به چنگ اندر عجين خورشيدى اى جان يا قمر گر دل ببردى شو ببين من بر تو نگزينم دگر گر تو گزينى شو گزيندر پرده ى زنبور نى چون دو لب تو انگبين در پرده ى زنبور نى چون دو لب تو انگبين