اى ز عشقت روح را آزارها اى ز شكر منت ديدار تو فتنه را در عالم آشوب و شور عاشقان در خدمت زلف تواند نيستم با درد عشقت لحظه اى بر اميد روى چون گلبرگ تو تا سنايى بر حدي چرب تست دارد از باد هوس آبى بروى
دارد از باد هوس آبى بروى
بر در تو عشق را بازارها ديده بر گردن دل بارها با سر زلفين تو اسرارها از كمر بر ساخته زنارها خالى از غمها و از تيمارها مي نهم جان را و دل را خارها غره چون كفتار بر گفتارها با خيال خاك كويت كارها
با خيال خاك كويت كارها