اى خواب ز چشم من برون شو اى ديده تو خون ناب مي ريز آتش به صفات خويش در زن زان سگ بچه اى به كتف برگير ميگير درم قفا همى خور كر مسجد را همى نخوانى
كر مسجد را همى نخوانى
اى مهر درين دلم فزون شو اى قد كشيده سرنگون شو از هستى خويشتن برون شو ناگاه به رسته ى درون شو با رندى و عيبها عيون شو با مهتر تونيان بتون شو
با مهتر تونيان بتون شو