بر من از عشقت شبيخون بود دوش در دل از عشق تو دوزخ مي نمود اى توانگر همچو قارون از جمال اى به رخ ماه زمين بى روى تو بى تو دوش از عمر نشمردم همى چون شب دوشين شبى هرگز مباد
چون شب دوشين شبى هرگز مباد
آب چشمم قطره ى خون بود دوش در كنار از ديده جيحون بود دوش عاشق از عشق تو قارون بود دوش مونس من ماه گردون بود دوش كز شمار عمر بيرون بود دوش كز همه شبها غم افزون بود دوش
كز همه شبها غم افزون بود دوش