اى پيك عاشقان گذرى كن به بام دوست گرد سراى دوست طوافى كن و ببين خواهى كه نرخ مشك شكسته شود به چين برخاست اختيار و تصرف ز فعل ما خواهى كه بار عنبر بندى تو از سرخس خواهى كه كاروان سلامت بود ترا بر دانه هاى گوهر او عاشقى مباز با خود بيار خاك سر كوى او به من بينا مباد چشم من ار سوى چشم من گر دوست را به غربت من خوش بود همىاز مال و جان و دين مرا ار كام جويد او از مال و جان و دين مرا ار كام جويد او
بر گرد بنده وار به گرد مقام دوست آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست بر زن به زلف پر شكن مشكفام دوست چون كم ز ديم خويشتن از بهر كام دوست زآنجا ميار هيچ خبر جز پيام دوست همراه خويش كن به سوى ما سلام دوست تا همچو من نژند نمانى به دام دوست تا بر سرش نهم به عزيزى چو نام دوست بهتر ز توتيا نبود گرد گام دوست اى من رهى غربت و اى من غلام دوستبى كام بادم ار كنم آن جز به كام دوست بى كام بادم ار كنم آن جز به كام دوست