اى بلبل وصل تو طربناك اى جان دو صدهزار عاشق افلاك توانگر از ستاره در بند تو سر زنان گردون از بهر شمارش ستاره از زلف تو صد هزار منزل اى نقش نگين تو لعمرك بر بوى خط تو روح پاكان با نقش تو گفته نقش بندت از رشك تو آفتاب چون صبح با تابش تو به ماه نيسان از گرد ركاب تو سنايىبا كيش نه از كس و گزافست با كيش نه از كس و گزافست
وى غمزت زهر و خنده ترياك آويخته از دوال فتراك در جنب ستانه ى تو مفلاك با طوق تو گردنان سرناك پيشانى ماه تخته ى خاك تا روى تو و همه خطرناك وى خلعت خلقت تو لولاك از عقل بشسته تخته ها پاك لولاك لما خلقت الا فلاك هر روز قباى نو كند چاك گشته مى صرف غوره بر تاك ماننده ى مركب تو چالاكآن تو و آنگه از كسش باك؟ آن تو و آنگه از كسش باك؟