اى جور گرفته مذهب و كيش جز خوب مگو از آن لب خوب تا دور شدى ز پيش چشمم هر ساعت صبر من بود كم از كيش و طريقتم چه پرسى گفتم بزيم به كام با تو
گفتم بزيم به كام با تو
اين كبر فرو نه از سر خويش جز خوبى و لطف هيچ منديش عشقت چه غم نهاده از پيش هر ساعت درد من بود بيش عشقست مرا طريقت و كيش هرگز نزيد به كام درويش
هرگز نزيد به كام درويش