اشتراك مفهوم وجود ميان واجب و ممكن - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشتراك مفهوم وجود ميان واجب و ممكن

ترجمه

نظير سخن فوق (اشتراك لفظى بودن وجود) در ناصوابى، نسبتى است كه به بعضى داده شده است كه مى گويند: وجود مشترك لفظى بين واجب و ممكن است.

و اين سخن مردود است; زيرا ما وقتى وجود را به واجب حمل مى كنيم آيا از لفظ وجود، چيزى را مى فهميم يا نمى فهميم؟ اگر نمى فهميم پس فكر ما در زمينه موجوديت واجب تعالى به بُن بست و تعطيل كشيده مى شود. و اگر بگوييم مى فهميم، يا همان معنايى را مى فهميم كه بر ممكنات حمل مى كنيم يا نقيض آن را. بنابرآنكه نقيض آن را بفهميم، وقتى وجود را براى خداوند اثبات مى كنيم در حقيقت، عدم را بر او ثابت كرده ايم. و بنابر اول (كه وجود در واجب و ممكن يك معنا داشته باشد) مطلوب، كه عبارت از مشترك معنوى بودن وجود است، ثابت مى شود.

و حق آنطور كه ديگر محققان گفته اند آن است كه قائل شدن به اشتراك لفظى وجود از خلط ميان مفهوم و مصداق نشأت گرفته است. حكم مغايرت (بين واجب و ممكن يا هر موجود ديگر) براى مصداق وجود است، نه مفهوم آن.

شرح

آنگونه كه به برخى از متكلمان چون ابوالحسين اشعرى، رهبر فرقه اشعريها، و ابوالحسن بصرى نسبت داده شده، ايشان قائل بوده اند كه: لفظ وجود هنگام استعمال درباره ممكنات، گرچه يك معنا دارد، اما وقتى بين واجب و ممكن استعمال مى شود دو معناى مختلف خواهد داشت. بنابراين، مشترك لفظى بين اين دو مى باشد.

اعتقاد ايشان به اشتراك لفظى بودن وجود، از آن جهت هست كه اگر گفته شود وجود در واجب به همان معناى وجود در ممكنات است، بين واجب و ممكن، تشبيهى حاصل مى شود. به جهت پرهيز از شباهت بين واجب و ممكن گفته اند كه كلمه وجود در دو جمله: «واجب موجود است» و «ممكن موجود است» دو معناى مختلف و متغاير دارد. به قول محقق سبزوارى در شرح منظومه، ايشان مفهوم را با مصداق خلط كرده اند و گمان برده اند كه قول به اشتراك معنوى وجود، يعنى مصداق وجود در واجب و مصداق وجود در ممكن، يكسان و برابر هستند. در حالى كه ما مى گوييم معناى وجود و هستى در اين دو، يكى است، گرچه چگونگى وجود اين دو، در يكى به نحو وجوب است، و در ديگرى به نحو امكان. و مصداقاً و خارجاً با هم در سنخ موجوديت اختلاف دارند.

دليلى كه در رد اين سخن اقامه مى كنند اين است كه ما وقتى مى گوييم: خداوند موجود است، آيا از كلمه «موجود» معنايى مى فهميم يا نمى فهميم؟ اگر نمى فهميم، پس فهم ما در خصوص ادراك بود يا نبود خداوند به بن بست و توقف رسيده است كه اصطلاحاً آن را تعطيل مى ناميم.

و اگر معنايى از كلمه موجود مى فهميم و آن معنا برابر است با معناى موجود در ساير استعمالات، پس وجود، مشترك معنوى است و در همه جا يك معنا دارد. و اگر معناى آن، نقيض معناى موارد استعمال ديگر است، پس وقتى مى گوييم: «خداوند موجود است» در واقع گفته ايم «خداوند معدوم است». يعنى معنايى را فهميده ايم كه نقطه مقابل و نقيض معناى وجود، در موارد ديگر است. و اين هم كه بالبداهة غلط است. پس راهى براى ما نمى ماند مگر آنكه بگوييم وجود از نظر معنا در همه جا يكسان و برابر است و به عبارت ديگر، مشترك معنوى است.

به سؤالات زير پاسخ دهيد.

1 ـ معنا و دليل بر اشتراك معنوى وجود چيست؟

2 ـ اگر وجود، مشترك لفظى، و به معناى همان ماهيتى كه بر او حمل مى شود، چه تالى فاسدى به همراه دارد؟

3 ـ آنها كه وجود را مشترك لفظى بين واجب و ممكن مى دانند، منشاء اعتقاد اينها چيست؟

4 ـ چه عاملى موجب شده كه جمعى به اشتراك لفظى وجود ميان تمام موجودات قائل شوند؟

/ 337