معانى لفظ فصل - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معانى لفظ فصل

ترجمه

لفظ فصل در كلمات حكما به دو معنا استعمال مى شود: يكى در مورد اخص و اعرف لوازمى كه بر نوع، عارض مى شود. از اين جهت اين لوازم، فصل خوانده مى شوند و در تعاريف به جاى فصلهاى حقيقى به كار مى روند زيرا دستيابى به فصلهاى حقيقى كه مقوِّم انواع هستند كار بسيار دشوارى است.

يا از آن جهت كه در لغت، نامى كه دلالت مطابقى بر فصول كند نداريم، مانند ناطق كه فصل انسان محسوب مى شود; زيرا مراد از نطق يا تكلم است كه آن از جهتى، كيف مسموع مى باشد(1) و يا ادراك كليات است، كه آن هم نزد حكماى از كيفيتهاى نفسانى شمرده مى شود. و كيفيت هرچه باشد از أعراض است و أعراض هم نمى توانند مقوّم جواهر باشند. (اين نوع فصل) فصل منطقى ناميده مى شود.

قسم دوم چيزى است كه حقيقتاً مقوّم نوع و محصّل جنس است. و آن مبدء فصل منطقى است، مانند صاحب نفس ناطقه بودن انسان كه اين فصل براى نوع انسانى مى باشد. و اين (فصل) فصل اشتقاقى ناميده مى شود.

شرح

فصل در اصطلاح حكما به دو معنا استعمال مى شود: يكى فصل منطقى و ديگرى فصل حقيقى. فصل منطقى نيز دو قسم مى شود: فصل منطقى مشهورى و فصل منطقى غير مشهورى.

فصل منطقى مشهورى عبارت است از مفهوم فصليت. و به عبارت ديگر عبارت است از كلى كه در جواب «اى شىء فى جوهر الشىء» گفته مى شود. اين قسم فصل مانند كلى منطقى مى ماند كه عبارت از نفس كليّت مى باشد، اين فصل هم عبارت از نفس فصليت مى باشد.

قسم ديگر كه فصل منطقى غير مشهورى است عبارت است از لوازم ماهيت كه مولف بدان اشاره فرموده است. ما از آن نظر كه احاطه علمى بر ماهيات نداشته و به طور واقعى نمى دانيم فصل آنها چيست، يك سلسله از چيزها را كه لازمه آن انواع هستند به جاى فصل حقيقى قرار مى دهيم. البته بديهى است كه لازمه يك شىء، غير از ذاتى شىء

1 . فهو من وجة كَيف; اينكه مى فرمايد تكلّم من وجه، كيف هست بدين لحاظ هست كه لفظ از آن جهت كه وجود او وجود معناست حسب الاعتبار و الفرض ممكن است كيف نباشد. مثلا انسان ملفوظ از آن جهت كه وجود اين لفظ، وجود معناى انسان هست حسب الاعتبار و الفرض او جوهر به شمار مى رود. و از آن جهت كه عرضى است قائم به موضوع، حقيقةً كيف محسوب شود. پس او من وجه كيف است نه مطلقاً. هست. پس آن، فصل حقيقى نيست; چون فصل حقيقى ذاتى شىء هست.

مثال مى زنند به ناطق كه فصل منطقى غير مشهورى است. ما اگر نطق را به معناى تكلّم معنا كنيم او از كيف هاى مسموع مى باشد. و اگر به معناى ادراك كليات معنا كنيم از آن جهت كه ادراك از مقوله اضافه(1) يا انفعال يا كيف هست باز از مقوله اعراض به شمار خواهد رفت. و اعراض هم به طور كلى نمى توانند مقوّم جواهر باشند; زيرا همانطور كه گفتيم فصول، تحصّل بخش أجناس جوهرى مى باشند. حال اگر بخواهد فصل، خود عرض باشد و مرتبه اش كمتر از مرتبه جنس جوهرى خود باشد چگونه به آن تحصل و به نوعش تقوّم خواهد بخشيد.

بنابراين، نطق يا ناطق(2) فصل حقيقى انسان نيستند، بلكه عرضى از اعراض و لازمه اى از لوازم او محسوب خواهد گشت. و اگر آن را به جاى فصل قرار داده ايم به جهت ناچارى و عدم دستيابى به فصل حقيقى بوده است.

قسم ديگر فصل كه فصل حقيقى مى باشد آن چيزى است كه مبدء فصل منطقى مى باشد. و آن عبارت است از اينكه انسان، واجد نفس ناطقه باشد، نفسى كه مبدء ناطقيت است و به عنوان يك واقعيت خارجى است كه حقيقتِ انْسان قائم به اوست، بلكه او عين حقيقت انسان هست، فصل حقيقى انسان به شمار مى رود. و اوست كه انسان را حقيقتاً از فرس و بقر و اشياى ديگر جدا مى سازد. بديهى است هر شخص به دليل آنكه واجد نفس انسانى هست از انواع مخالف ديگر ممتاز مى شود. و اين نفس است كه مبدء نطق (به هر يك از دو معنايى كه گذشت) هست. اين فصل را به دليل مبدئيتش براى فصل منطقى، فصل اشتقاقى نيز مى گويند; يعنى فصلى كه مبدء اشتقاق فصل منطقى هست.

1 . بر اساس اختلافى كه در مقوله ادراك هست كه آيا از مقوله اضافه يا انفعال يا كيف نفسانى است.

2 . مشتق و جامد در باب فصول، يك معنا دارند و در هر صورت، بسيطند. اما اينكه در عبارت كتاب كلمه «ذا» را به نفس اضافه كردند از اين جهت هست كه بعضى از الفاظ براى معناى بشرط لا وضع شده اند، مانند ضرب كه براى حدث بشرط لا وضع گرديده و بدين لحاظ قابل حمل نيست، چون اعتبار بشرط لا يعنى اعتبار معنا به ملاك وجود خارجى آنكه بدين ملاحظه هيچ موجودى بر موجود ديگر قابل حمل نيست. و چون بخواهيم اين فصل را بر انسان حمل كنيم ناگزير بايد آن را به صورت معنايى كه قابل حمل است در بياوريم. اضافه كردن كلمه «ذا» او را از حالت بشرط لايى بيرون مى آورد و به او اعتبار لا بشرطى مى دهد و قابل حمل بر انسان مى نمايد.

/ 337