جواب از اشكال بر نفس - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جواب از اشكال بر نفس

ترجمه

و اما نفس مجرد، به اعتبار اينكه فصل نوع هست حيثيّت آن حيثيت وجود ناعتى است. وقبلا دانستى كه براى وجود ناعتى ماهيتى نيست. اما از حيث تجردش ذاتاً (مطلب به گونه اى ديگر است; زيرا) تجرّدش مصحح وجود لنفسه آن مى باشد. همانطور كه او موجود فى نفسه هم هست، در حالى كه نفس (به حيث سوم خود) تمام حقيقت نوع مى باشد و جوهر بر او صدق مى كند. پس او نوع جوهرى مى باشد، نوعى كه نفس (ناعتى) جزء صورى (يعنى فصل) براى آن مى باشد. (و بدين لحاظ) ديگر صورت نخواهد بود. و اين مطلب (وجود لنفسه) منافات با اين ندارد كه وجود نفس براى مادّه نيز باشد; زيرا اين تعلق در مقام فعل آن است نه ذات آن. پس، آن در فعل خود مادى است، نه در ذاتش.

شرح

در ابتداى اشكال، دو مورد نقض مطرح شد: يكى از آنها درباره صورت جسميه كه فصل جسم هست بود. و گرچه اشكال در خصوص صورت جسميه بود اما پاسخ مؤلف به نحو كلى بوده است و تمام صورتها را گرچه صورتهاى جسميه نباشند، شامل مى شد. اما از اينجا به بعد مورد دوم نقض، جواب داده مى شود.

حاصل جواب آن است كه تعدد اعتبارات سه گانه كه در مورد صورت جسميه مطرح شد در مورد نفس هم مى آيد. اعتبار اول آن است كه نفس، فصل نوع انسانى است. بدين لحاظ، وجود او وجود ناعتى است و ماهيت براى او وجود ندارد تا مندرج تحت ماهيت جنس شود. اعتبار دوم آن، صورت بشرط لا بودن نفس هست كه بدين لحاظ گرچه نفس ماهيت دارد اما بين او و جنس خود حمل اولى صورت نمى گيرد تا مندرج تحت جنس جوهر باشد. مؤلف در عبارت كتاب اشاره اى به اين اعتبار در مورد نفس ننموده اند.

اعتبار سوم اينكه نفس موجودى است كه ذاتاً مجرد است و تجرد او مصحح وجود لنفسه اوست. در اين اعتبار، نفس تمام حقيقت نوع است و به بساطت خود واجد تمام اجناس و فصول پيشين از جمله جوهر مى باشد. اطلاق جوهر براو اطلاق حقيقى و از اين رهگذر بر فصل انسانى نيز جوهر به عنوان خارج لازم، اطلاق مى گردد. بدين اعتبار اشاره مى كنند به جمله «وهى تمام حقيقة النوع فيصدق عليه الجوهر فتكون هى النوع الجوهرى».

* قوله: فتكون هى النوع الجوهرى الذى كانت جزءً صورياً له وليست بصورة; ضمير در «فتكون» به نفس تجردى به ملاك تمام حقيقت نوع بودن ـ كه اعتبار سوم باشد ـ بر مى گردد. «الذى» صفت براى نوع جوهرى هست. ضمير در «كانت» به نفس ناعتى كه همان اعتبار اول يعنى اعتبار فصليت است برمى گردد. و ضمير «له» به نوع جوهرى و ضمير «ليست» مجدداً به نفس ناعتى برمى گردد.

حاصل سخن اينكه جمله «فتكون هى النوع الجوهرى» به اعتبار اول و جمله «الذى كانت جزءً صورياً له و ليست بصورة» به اعتبار سوم اشاره دارد. معناى مجموع جمله اين مى شود كه نفس به ملاك تمام حقيقت نوع بودن، نوع جوهرى محسوب مى شود; نوعى كه نفس ناعتى جزء صورى (يعنى فصل) براى او است. بدين اعتبار، ديگر صورت بشرط لا نخواهد بود. (زيرا وقتى نفس ناعتى كه اعتبار لا بشرط و فصليت دارد جزء نوع بود ديگر به اين ملاك، صورت كه اعتبار بشرط لا دارد نخواهد بود.)

در اينجا سؤال ديگرى مطرح است و آن اينكه اگر نفس وجودش للمادة است يعنى وجود لغيره دارد معنا ندارد كه وجود لنفسه داشته باشد. در پاسخ مى گويند: منافاتى ميان اين دو اعتبار نيست; نفس از آن جهت كه شىء مجرد است وجودش لنفسه هست. و از آن جهت كه وجود للمادة دارد اعتبار لغيره دارد; زيرا نفس ذاتاً مجرد و فعلا مادى

است.

متن

هذا على القول بكون النفس المجرّدة روحانيّة الحدوث والبقاء، كما عليه المشّاؤون. وأمّا على القول بكونها جسمانيّة الحدوث روحانيّة البقاء، فهى تتجرّد فى ذاتها أوّلا وهى بعدُ متعلقة بالمادّة فعلا ثم تتجرّد عنها فى فعلها أيضاً بمفارق البدن.

/ 337