دليل بر وجود لغيره - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دليل بر وجود لغيره

ترجمه

دليل بر تحقق اين قسم يعنى وجود لغيره، وجودات أعراض است; زيرا هر يك از آنها همانطور كه از ماهيت خود، عدم را طرد مى كنند، نحوه عدمى را از موضوع خود كه آن عدم، زايد بر آن موضوع مى باشد طرد مى كنند.همچنين، صورتهاى نوعيه اى كه قائم به ماده هستند آنها هم براى مواد خود حاصلند و به سبب اين حصول از مواد خويش، نه عدم ذاتى مواد را، بلكه نقص جوهرى مواد را ـ كه مواد با طرد اين نقص، تكميل مى شوند ـ طرد مى كنند. و مراد از اينكه گفته مى شود: «وجود عَرَض، نعت بخش و لغيره است» همين است.

مقابل وجود عَرَض، وجود لنفسه است كه فقط عدم را از حريم ماهيت خود طرد مى كند، مانند وجود انواع تامه جوهرى، چون انسان، فرس و غير اين دو.

از مطالب فوق، نتيجه حاصل مى شود كه وجود فى نفسه به وجود لنفسه و لغيره تقسيم مى شود، و مطلوب ما همين است.

شرح

دليل بر وجود لغيره وجودات أعراض است. وجود أعراض براى جواهر و در دامن آنهاست. گفتيم كه وجود أعراض همانطور كه عدم را از ماهيت خود دفع مى كنند، عدم نعتى را هم از موضوع خود دفع مى نمايند.

صور نوعيه هم نسبت به موادى كه در آنها منطبع و داخل مى شوند همانند اعراض هستند نسبت به جواهر. صور نوعيه هم به سبب وجود خود، عدم را از خود طرد و نقص را از موادّى كه در آنها داخل مى شوند، دفع مى نمايند. در واقع آنها هم به وجود خود، دو كار انجام مى دهند: يكى عدم ماهوى خود را دفع مى نمايند، و ديگر آن كه نقص جوهر را از مواد خود، طرد مى كنند.

از باب مثال، صورت نوعيّه يك ميز را مثال مى زنيم. واقعيت ميز را دو چيز تشكيل مى دهد: يكى چوبها كه ماده ميز هستند، و ديگر هيأت خاصى كه آن چوبها را به صورت ميز در مى آورد و به آن ماهيت ميز بودن داده و آن را از صندلى يا تخته سياه، جدا نموده است. ما از آن هيأت خاص كه قائم به آن چوبهاست و ميز را به وجود مى آورد، صورت نوعيّه ى منطبع در ماده تعبير مى كنيم. حال مى خواهيم بگوييم صورت نوعيّه ميز اگر از چوبها منها شوند و چوبها فرضاً هيچ شكل ديگر نوعى مانند هيأت صندلى يا تخته سياه يا كمد يا غيره را نيز نداشته باشند، داراى يك نقص جوهرى هستند; چرا نقص جوهرى؟ زيرا جوهره چوب بدون يك شكل و هيأت، حال هر چه باشد، نمى تواند وجود داشته باشد. چوبها بالاخره بايد هيأتى ولو به صورت استوانه اى، كه تنه يك درخت را تشكيل مى دهد، داشته باشند. و محال است كه چوب بدون هيچ هيأتى تحقق پيدا كند.

پس، نقص چوبها يك نقص جوهرى است; يعنى در جوهره ذات آن رخنه كرده است. براى طرد اين نقص جوهرى نيازمند يك صورت نوعيّه، مانند آنكه آن چوب به صورت تنه يك درخت يا ميز يا صندلى يا تخته يا يك چيز ديگر باشد، هستيم تا به چوبها موجوديت بالفعل و متحصّل بدهد.

آن حقيقت را ما صورت نوعيه مى ناميم و وجود آن را براى تحصّل دادن به مادّه اش لازم مى دانيم. پس، صورت نوعيه علاوه بر آنكه با وجود خود، عدم خود را طرد مى كند نقص جوهرى مادّه خود را نيز طرد مى كند. شباهت صورت نوعيه به اَعراض از اين جهت هست كه هر دو وجود لغيره دارند; أعراض براى جواهر و طارد نقص آنهايند، صور نوعيه هم براى ماده و طارد نقص آنهايند.

نقطه مقابل وجود اعراض، وجود انواع جوهرى مانند وجود انسان و فرس و بقر هست، كه وجود اينها فقط عدم را از حريم ماهيت آنها طرد مى كند و بس، كه ما اينها را وجودات لنفسه مى ناميم.

متن

ويتبيّن بما مرّ أنّ وجود الأعراض من شؤون وجود الجواهر التى هى موضوعاتها،وكذلك وجود الصور المنطبعة غير مباينة لوجود موادّها.

/ 337