انقسام وجود به بالذات و بالعرض - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقسام وجود به بالذات و بالعرض

ترجمه

پنجم، موجود از حيث اتصافش به وجود، به موجود بالذات و موجود بالعرض تقسيم مى شود. خود وجود، موجود است بالذات، به اين معنا كه موجوديتش عين وجود است. ماهيت موجود است بالعرض، به اين معنا كه ماهيت، نفس وجود نيست; گرچه به واسطه وجود، موجود مى شود، در قبال چيزهايى كه به سبب وجود، موجود نمى شوند.

شرح

در منطق گفته شده است كه كلى طبيعى در خارج، وجود دارد. و كلى طبيعى همان ماهيت است. ماهيت هم همچون وجود در خارج موجود است، لكن چون موجوديت او به واسطه وجود است، مى گوييم موجود بالعرض است; در قبال وجود كه موجوديتش به نفس خويش است، لذا مى گوييم موجود بالذات است.

و چقدر در اشتباهند كسانى كه فكر مى كنند كه ماهيت در خارج، وجود ندارد. و ماهيت، پس از وجود هم صرفاً يك امر اعتبارى و پندارى است و «محكىٌ عنه»اى در خارج ندارد. اينان چون شنيده اند كه ماهيت، اعتبارى است درقبال وجود كه اصيل هست، با خود پنداشته اند كه معناى اعتباريت يعنى وهمى و خيالى بودن، و يا ذهنى و پندارى بودن، به اين معنا كه هيچ ماهيتى در خارج وجود ندارد. در حالى كه معناى اعتباريت در اينجا به معناى آن است كه واقعيت دهى و عينيت بخشى، از آنِ ماهيت نيست بلكه از آنِ وجود است. اما حال كه وجود آمد ماهيت را هم موجود مى كند.

آثار ماهيت در خارج، بر ماهيت مترتب مى شود: انسان را مى بينيم كه منشاء اين همه پيشرفت و تكامل هست، آتش را مى بينيم كه مى سوزاند، و عسل را كه شيرين است، و گاو را كه شير مى دهد، همه اين آثار از آنِ ماهيتهاى مختلفند. اگر ماهيت در خارج نبود اين همه اثرهاى گوناگون و متنوع پديد نمى آمد. لذا علاّمه مصنف در اينجا مى فرمايند كه ماهيت هم موجود بالعرض است. و گر در جايى ديده شود كه مى گويند ماهيت، موجود بالمجاز است، مراد همان موجود بالعرض است نه مجاز در مقابل حقيقت; زيرا وقتى مى گوييم «جَرى الميزاب» نسبت جَرْى را به ناودان مى دهيم، و اين نسبت بى حقيقت بوده و مجازى است. در حقيقت، آب در ناودان حركت مى كند، نه خود ناودان. ولى وقتى مى گوييم ماهيت در خارج، وجود بالعرض دارد نمى خواهيم بگوييم ماهيت در خارج، معدوم است و منشاء آثار ويژه نيست، بلكه مى خواهيم بگوييم كه وجود ماهيت، وجود تبعى و ثانوى است، در قبال وجود كه تحقق اولى واصيل دارد. پس نسبت مجازيت به موجوديت ماهيت، صحيح نيست; مگر آنكه از مجازيت اراده بالعرض شود.

و اگر در تفريع ششم از همين فصل مى گوييم «فليس هناك اِلاّ حقيقةٌ واحدةٌ» يك حقيقت در خارج بيش نيست، درست است، ولى ماهيت هم در پرتو همين حقيقت وجود، موجود شده است. و به تعبير عرفانى، نور وجود، ظلمت ماهيت را از بين برده و او را نيز روشن نموده، يعنى او را نيز موجود كرده است. بله، ماهيت منهاى وجود، امر اعتبارى است اما بعد از وجود، ديگر امر اعتبارى و پندارى نيست.

متن

وسادساً أنّ الوجود عارض للماهية بمعنى أنّ للعقل أن يجرّد الماهية عن الوجود فيعقلها وحدها من غير نظر إلى وجودها فليس الوجود عينها ولا جزءاً لها. ومن الدليل على ذلك جواز سلب الوجود عن الماهيه واحتياج اتصافها به إلى الدليل وكونها متساوية النسبة فى نفسها إلى الوجود والعدم، ولو كان الوجود عينها او جزءاً لها لما صحّ شىء من ذلك.

/ 337