تشخص به وجود، حاصل مى شود، نه چيز ديگر - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشخص به وجود، حاصل مى شود، نه چيز ديگر

ترجمه

همه سخن تا اينجا درباره كليّت بود و اينكه كليّت، خاصه ذهنى براى ماهيّت است.

1 . الأسفار الأربعة، ج 2، ص 10. اما جزئيّت ـ كه همان امتناع شركت در شىء است و شخصيّت ناميده مى شود ـ حق آن است كه آن به وجود، حاصل مى شود; چنانكه فارابى چنين گفته و صدرالمتألهين از او تبعيّت نموده، در اسفار فرموده است:

حق آن است كه تشخّص يك چيز ـ كه به معناى امتناع شركت به حسب مفهوم است ـ به واسطه چيزى غير از ماهيت است كه به حسب ذات خود، مانع از تصور اشتراك است. پس، تشخّص بخش شىء ـ به معناى چيزى كه مانع از اشتراك در آن شىء مى شود ـ، چنانكه معلم ثانى (فارابى) گفته است، در حقيقت چيزى بجز وجود آن شىء نيست; زيرا هر وجودى به نفس خويش، متشخص است.

هرگاه از آن وجود، قطع نظر شود عقل از جواز اشتراك در ماهيت آن ابا ندارد; هرچند كه هزار مُخصّص به آن ضميمه شود. چون امتياز، غير از تشخّص است; زيرا امتياز در مقايسه ماهيت با مشاركات آن در يك امر عمومى است، ولى تشخّص به اعتبار خود اوست، به طورى كه اگر فرض شود مشاركى براى او وجود ندارد احتياج به مميز زايدى نخواهد داشت، با آنكه تشخص فى نفسه براى آن حاصل است. و بعيد نيست كه تميّز، موجب استعداد تشخّص شود; زيرا تا نوع مادى فراگير، تخصّص استعداد براى يكى از افرادِ نوع را نيابد وجود آن از مبدأ اعلى افاضه نمى گردد.»

شرح

خوانديم كه كليّت، خاصيّت ماهيّت ذهنى است. آنچه از ماهيّت در خارج، حاصل است جزئى است. حال مى خواهيم بگوييم جزئيّتى كه براى ماهيّت در خارج هست از آنِ خود او نيست، بلكه از آن وجود اوست. و در حقيقت، وجودِ هر موجود، ملازم با جزئيّت و تشخص است.

اگر وجود را از هر ماهيتى كه وجود دارد برگيرند بلافاصله كلى خواهد شد; گرچه همراه او صدها قيد تخصيصى وجود داشته باشد. مثلا اگر گفتيم اسب سفيد، قيد سفيد بودن، اسب را از ساير اسبها ممتاز مى كند. ولى باز اسبِ سفيد، كلى است و مى تواند هزاران مصداق داشته باشد. حال اگر قيد عربى بودن را به آن اضافه كنيم و بگوييم اسب سفيد عربى، باز اين ماهيت كلى است و اسب سفيد عربى مى تواند هزاران مصداق داشته باشد. و به همين ترتيب هرچه عدد قيود را اضافه كنيم مفهوم و ماهيت، تخصيص مى يابد اما كليّت آن محفوظ مى ماند.

و اين معناى همان عبارت است كه مى گويد: امتياز، غير از تشخّص است. امتياز، جدا كردن يك مفهوم يا ماهيت است در مقايسه با ساير چيزهايى كه با آن مشاركت دارند. سفيد بودن يا عربى بودن براى اسب آن را از اسبهايى كه سفيد يا عربى نيستند جدا مى كند. اما باز به حالِ كلى خود، باقى مى ماند. اما تشخّص كه همان جزئيّت است براى ماهيت نه در مقايسه با شركاى آن، بلكه براى خود ماهيت فى نفسه حاصل مى گردد. حتى اگر فرض شود كه ماهيت مشاركى ندارد تا به مميّزى احتياج داشته باشد باز به واسطه وجود، تشخص برايش حاصل است.

البته بعيد نيست كه تميّزها كه يكى پس از ديگرى دامنه ماهيّت را محدود مى كنند، زمينه افاضه وجود كه عامل تشخص و جزئيّت است را فراهم كنند. مثلا اسب به نحو كلى كه موجود نمى شود; اسب اگر فى المثل سفيد بود، عربى بود، چه و چه بود آن وقت مى تواند موجود شود، يعنى وجود از مبدأ اعلى به آن افاضه شود. پس، امتيازها دامنه ماهيت را محدود مى نمايند و زمينه افاضه وجود را كه عامل تشخّص و جزئيّت است، فراهم مى نمايند.

/ 337