ترجمه تفسیر المیزان جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 8

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و يا نصف و يا ربع بدن‏شان برهنه است. بعضى از مردان‏شان در بازارها و كارگاه‏ها بدون لباس آمد و شد مى‏كنند، و فقط عورت‏ها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مى‏پوشانند، زنان‏شان شكم و ران‏ها را برهنه نموده و از كمر به بالاى‏شان هم برهنه است. دانشمندان همين قوم اعتراف كرده‏اند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته‏اند. و همچنين غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است، چون مى‏ديدند كه مسلمين هيچ وقت بدون ظرف غذا نمى‏خورند حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند غذا را روى برگ درختان ريخته از روى آن بر مى‏دارند و مى‏خورند، و در عين تهى دستى هرگز از لباس و آرايش خود كم نمى‏گذارند.

و چون مسلمين از دير زمان در بلاد هند حكومت مى‏كردند، و غالبا فاضل‏ترين و پارساترين حكومت‏هاى اسلامى بودند تاثيرشان در بت‏پرست‏ها بيش از تاثيرى بود كه ساير حكومت‏هاى اسلامى در نقاط مختلف گيتى داشتند، لذا مساله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر شايع گرديد، و لذا مى‏بينيم در بلاد شرق يعنى سيام و نواحى آن، مسلمين آن طور نفوذ و تاثير نداشته بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن دست كمى از بت‏پرست‏ها نداشتند، و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بت‏پرستى نزديك‏ترند تا به اسلام. زنان آن نواحى غير از عورت جلو و عقب، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد براى خود قائل نيستند. و حال آنكه در اسلام همه بدن زن عورت است.

خلاصه اينكه، در سراسر گيتى هر كجا كه اسلام قوتى دارد به ميزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبيل لباس، آرايش و امثال آن به چشم مى‏خورد، اينجا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى اسلام معلوم مى‏شود و به خوبى به دست مى‏آيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمى‏داشت و متعرض مساله لباس و آرايش نمى‏شد و آن را بر مسلمين واجب نمى‏كرد، به طور مسلم امروز امم و قبايل بى‏شمارى هم چنان در حال توحش باقى مانده بودند. با اين حال چطور يك مشت فرنگى ماب به خود اجازه مى‏دهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند در كمال تبختر كلاه خود را كج گذاشته، روى مبل قهوه‏خانه و يا كاباره و يا ميكده‏ها تكيه زده بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار داده، مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را با اينكه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد جزء احكام خود قرار دهد؟ «1»


(1) تفسير المنار، ج 8 ص

384- 382

/ 504