اشاره به روايات و داستانهاى خرافى و مجعولى كه در باره فرقه ناجيه يهود ساخته و پرداخته شده است
و در مجمع البيان گفته است: اين فرقه از يهود قومى هستند كه در ما وراى چين زندگى مىكنند، و بين آنان و سرزمين چين وادى ريگزارى فاصله است، قومى هستند كه چيزى از شرايع و احكام تورات را تغيير ندادهاند. صاحب مجمع البيان سپس اضافه كرده است كه اين معنا مضمون روايتى است كه از ابى جعفر (ع) نقل شده است «1».مؤلف: روايت مزبور ضعيف و غير مسلم الصدور است. علاوه بر اين، از چنين فرقه يهودى كه به راه حق هدايت كنند و در بين خود به عدالت حكم نمايند اثرى نمىبينيم، و بفرض هم كه در روزگار ما چنين مردمى در ما وراى چين بوده باشند قطعا فرقه هادى و عادل نيستند، براى اينكه اولا دين يهود با شريعت عيسى نسخ شده، و ثانيا شريعت عيسى هم به آمدن دين اسلام از اعتبار ساقط گرديده، پس اگر در ما وراى چين مردمى هادى به حق و عادل يافت شوند جز مسلمان نمىتوانند باشند، و لذا بعضى از دانشمندان كه اين داستان خرافى را نقل كردهاند ناگزير شدهاند يك جمله به آن بيفزايند و آن اين است كه رسول خدا (ص) در شب معراج در ميان آنان فرود آمد و به دين اسلام دعوتشان كرد، و آنان به وى ايمان آورده و مسلمان شدند، و رسول خدا (ص) نماز را به ايشان تعليم داد.علاوه بر اين، داستانهاى عجيب و غريبى براى ايشان تراشيده و نقل كردهاند، از آن جمله مقاتل گفته است: از جمله چيزهايى كه خداوند با آن رسول خدا (ص) را فضيلت داده اين است كه او را در شب معراج به سوى پدران قوم موسى كه در ما وراى چين هستند فرستاد، و داستان اين قوم چنين است كه: وقتى بنى اسرائيل گناه كار شدند، و مردان نيكى را كه امر به عدالت مىكردند، كشتند، اين نيك مردان كه آن روز در زمين مقدس بسر مىبردند از خدا خواستند" پروردگارا ما را از ميان بنى اسرائيل بيرون كن"، خداوند دعايشان را مستجاب كرد و راهى از زير زمين برايشان باز كرد، نيك مردان يهود وارد آن نقب شدند، خداوند در آن نقب نهرى جارى ساخت كه همه جا با ايشان در جريان بود، و چراغى از نور براى- شان قرار داد كه همه جا پيش پايشان را روشن مىكرد، نيك مردان يهود يك سال و نيم در اين نقب راه پيمودند تا از بيت المقدس به سرزمين فعلى خود در چين رسيدند، خداوند ايشان را از زير زمين بيرون آورد و در سرزمينى منزل داد كه پرندگان و چارپايان و درندگان با هم زندگى مىكنند، سرزمينى كه در آنجا گناه و نافرمانى نيست، و رسول خدا(1) مجمع البيان ج 4 ص 489