1- عرش به همان معناى ظاهرى كلمه است و منظور از آن مخلوقى است عينا شبيه به تخت كه داراى پايههايى است و آن پايهها بر آسمان هفتم تكيه داشته و خداوند- تعالى عما يقول الظالمون- هم مانند پادشاهان معمولى بر آن قرار گرفته، اكثر اين علما عقيده دارند كه عرش و كرسى شىء واحدى هستند.اين طايفه از مسلمين را" مشبهه" مىنامند، و در سخافت و بطلان عقيدهشان همين بس كه كتاب و سنت بر خلاف صريح عقيده آنان پروردگار را منزهتر از آن مىداند كه با خلقى از خلايقش در ذات و يا صفات و يا افعال شباهت داشته باشد.2- عرش همان فلك نهم است كه محيط به عالم جسمانى و محدود جهات آن است، و آن را از جهت اينكه خالى از ستاره است، اطلس مىگويند، و آن فلكى است كه با حركت يوميه خود زمان را ترسيم نموده و به وجود مىآورد، و در جوفش و مماس با سطح مقعرش فلك هشتم قرار دارد كه محل ستارگان ثابت است، و در جوف فلك هشتم افلاك هفتگانه ديگرى وجود دارد كه هر كدام حامل يكى از سيارات: زحل، مشترى، مريخ، شمس، زهره، عطارد و قمر مىباشند.اين نظريه را نمىتوان تفسير و فهم آيات قرآن ناميد، بلكه در حقيقت تحميل قواعد هيات بطلميوس بر قرآن كريم است. لذا مىبينيم كه صاحبان اين نظريه آنچه را كه از اين فرضيه بر حسب ظاهر قابل انطباق بر قرآن بوده قبول كرده و آيات راجع به آسمانهاى هفتگانه و كرسى و عرش و امثال آن را به آن تفسير كردهاند، و آنچه را كه مخالف با ظواهر قرآن ديدهاند رد كردهاند، مثلا در فرضيه مذكور، گفته شده است كه بعد از فلك نهم كه همان فلك محدد است ديگر چيزى نيست، حتى خلأ هم وجود ندارد. و نيز گفته شده كه حركات افلاك ابدى و دايمى است، و همچنين قابل خرق و التيام نيست، و هر فلكى سطح محدبش بدون هيچ فاصله و بعدى به سطح مقعر فلك ما فوق چسبيده است. و نيز اجسام افلاك بسيط و همه از يك جنسند، و در هيچ يك از آنها درى و يا سوراخى وجود ندارد.و اينها چون ديدهاند كه ظواهر قرآن و حديث بر خلاف اين فرضيهها از وجود حجابها و سرادقات در ما فوق عرش خبر مىدهد، و براى عرش پايهها و حاملين قائل است، و نيز بر خلاف قواعد مزبور مىگويد كه خداوند به زودى آسمانها را مانند كاغذ و نامهاى كه