محدود نبودن خداوند و اينكه صفات او عين ذات او است
و كوتاه سخن اينكه، اصل معناى ثبوتى و وجودى علم را در باره او اثبات مىكنيم و خصوصيت مصداق را كه مؤدى به نقص و حاجت است از ساحت مقدسش سلب مىنماييم.از طرفى ديگر وقتى بنا شد تمامى نقائص و حوائج را از او سلب كنيم، بر مىخوريم به اينكه داشتن حد هم از نقائص است، براى اينكه، چيزى كه محدود باشد بطور مسلم خودش خود را محدود نكرده، بلكه موجود ديگرى بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده كه برايش تعيين حد كرده، لذا همه انحاء حد و نهايت را از خداى سبحان نفى مىكنيم، و مىگوييم خداى تعالى در ذاتش و همچنين در صفاتش به هيچ حدى محدود نيست، قرآن كريم هم اين را تاييد نموده و مىفرمايد:" وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ" «1» پس او وحدتى را دارا است كه آن وحدت بر هر چيز ديگرى قاهر است، و چون قاهر است احاطه به آن هم دارد.اينجا است كه قدم ديگرى پيش رفته حكم مىكنيم به اينكه صفات خداى تعالى عين ذات او است، و همچنين هر يك از صفاتش عين صفت ديگر او است، و هيچ تمايزى ميان آنها نيست مگر بحسب مفهوم، چرا؟ براى اينكه فكر مىكنيم اگر علم او مثلا غير قدرتش باشد و علم و قدرتش غير ذاتش باشد- همانطور كه در ما آدميان اينطور است- بايستى صفاتش هر يك آن ديگرى را تحديد كند و آن ديگر منتهى به آن شود، پس باز پاى حد و انتهاء و تناهى به ميان مىآيد، و با به ميان آمدن آنها تركيب و فقر و احتياج به ما فوقى كه تحديد كننده او باشد نيز در كار خواهد آمد، و حال آنكه در قدمهاى قبلى طى كرديم كه خداى تعالى منزه از اين نقائص است.و همين است معناى صفت احديت او كه از هيچ جهتى از جهات منقسم نمىشود، و نه در خارج و نه در ذهن متكثر نمىگردد.از آنچه گذشت معلوم شد اينكه بعضىها گفتهاند:" برگشت معانى صفات خداى تعالى به نفى است، مثلا برگشت علم، قدرت و حيات او به عدم جهل، عدم عجز و عدم موت است و همچنين ساير صفات، براى اينكه خداوند منزه است از صفاتى كه در مخلوقات او است" صحيح نيست، زيرا مستلزم اين است كه تمامى صفات كمال را از خداى تعالى نفى كنيم، و خواننده محترم متوجه شد كه راه فطرى كه ما قدم به قدم پيش رفتيم مخالف اين حرف(1) و او است يگانه و قهار. سوره رعد آيه 16