معناى جمله:" وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ ..." در آيه شريفه‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 8

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين بود كه در ذهن بنى اسرائيل اين مشخصه از موسى (ع) مركوز و معهود بود كه او با خداوند حرف مى‏زند و مردم را به راه او هدايت مى‏كند و خداوند با او حرف مى‏زند و او را به راه خود دلالت مى‏نمايد و چون چنين ارتكازى را داشتند مى‏بايست اين معنا را فهميده باشند كه اگر گوساله مزبور خداى ايشان و خداى موسى بود، قدرت بر سخن گفتن مى‏داشت و مردم را هدايت مى‏كرد، و چون اين سؤال بود كه چطور بنى اسرائيل مطلبى به اين روشنى را نفهميدند لذا فرمود:" اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ".

معناى جمله:" وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ ..." در آيه شريفه‏

" وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا ..."

در مجمع البيان فرموده: معناى جمله" سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ" اين است كه بلا در دست‏هايشان قرار گرفت، يعنى طورى بلا بر ايشان مسلط شد كه گويى دستهايشان در آن بود، و اين تعبير را غالبا در باره نادمينى كه به آثار سوء عمل گذشته‏شان مبتلا شده‏اند و اين ابتلاء را پيش‏بينى نمى‏كردند بكار برده و گفته مى‏شود" سقط فى يده"، البته" اسقط فى يده" هم گفته مى‏شود، و ليكن اولى فصيح‏تر است. بعضى هم گفته‏اند معناى جمله مزبور اين است كه: اثر سويى كه او را زيان مى‏رساند در دستش افتاد. «1»

البته در تفسيرهاى «2» مطول وجوه بسيارى در توجيه اين جمله ذكر شده و ليكن بيشتر آن وجوه- اگر نگوييم همه آنها- خالى از تكلف نيست، و از همه آنها نزديك‏تر به ذهن همان وجهى است كه ما از كتاب مجمع البيان نقل نموديم، چون از ظاهر سياق آيه بر مى‏آيد كه مراد از جمله مورد بحث اين است كه بنى اسرائيل وقتى بخود آمدند و فهميدند كه چه عملى كرده‏اند، و بدست آوردند كه در اين عمل گمراه بوده‏اند گفتند:" چه و چه". پس ظاهر سياق، معناى تنبه و توجه به غفلت گذشته را افاده مى‏كند، گويا عملى را كه كرده‏اند به حضور آن كسى كه براى او كرده‏اند تقديم نموده‏اند و او عملشان را زشت و نكوهيده يافته و آن را جلو صاحبانشان پرت كرده، و صاحبان عمل آن را برداشته و از نزديك در آن نظر انداخته و ديده‏اند كه سخت گمراه بوده‏اند و در انجام اين عمل آن امرى را كه نمى‏بايست در آن اهمال كنند رعايت ننموده و در نتيجه عملشان فاسد شده است، و بهر حال جمله مورد بحث به منزله يك مثل معروف است.


(1) مجمع البيان ج 4 ص 480 ط تهران‏

(2) تفسير ابو الفتوح ج 5 ص 290 ط تهران و تفسير قرطبى ج 7 ص 285 ط بيروت و تفسير فخر رازى ج 15 ص 7 ط تهران‏

/ 504