داستانى كه در روح المعانى در باره شان نزول آيات شريفه:" وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي ..." نقل كرده است
و در روح المعانى در آنجا كه قول به اين را كه، آيه در حق امية بن ابى الصلت ثقفى نازل شده نقل مىكند، مىگويد: امية بن ابى الصلت كتب قديمه را خوانده و به دست آورده بود كه خداوند پيغمبرى را خواهد فرستاد، و اميدوار بود بلكه خداوند خود او را مبعوث كند، در اين ميان سفرى به بحرين كرد و در آنجا مدت هشت سال بماند، در همان اوائل ورودش به بحرين بعثت خاتم النبيين (ص) را شنيده بود، بعد از هشت سال به اتفاق عدهاى از يارانش به زيارت رسول خدا (ص) آمد، رسول خدا (ص) او را به اسلام دعوت فرمود، و سوره" يس" را بر او تلاوت كرد، وقتى سوره تمام شد اميه از جاى جست و در حالى كه پاهايش را مىكشيد بيرون آمد، قريش به دنبالش بيرون آمده پرسيدند، نظر تو در باره اين مرد چيست؟ گفت بايد در بارهاش فكر كنم. «3»از آنجا به شام رفت و بعد از واقعه جنگ بدر مىخواست تا به مدينه آمده و اسلام بياورد، و ليكن وقتى در بين راه قضيه بدر را شنيد از تصميم خود برگشت و گفت: اگر اين مرد پيغمبر بود خويشاوندان خود را نمىكشت، از همان نيمه راه به طرف طائف رفت و در همانجا بماند تا در گذشت.خواهرش فارعة بعد از مرگ برادرش نزد رسول خدا (ص) آمد و آن حضرت از خاطرات هنگام وفات برادرش پرسيد، فارعة عرض كرد: برادرم در هنگام مرگ اين اشعار را سرود:
كل عيش و ان تطاول دهرا
ليتنى كنت قبل ما قد بدا لى
ان يوم الحساب يوم عظيم
شاب فيه الصغير يوما ثقيلا «6»
صائر مرة الى أن يزولا «4»
فى قلال الجبال أرعى الوعولا «5»
شاب فيه الصغير يوما ثقيلا «6»
شاب فيه الصغير يوما ثقيلا «6»
(1 و 2) الدر المنثور ج 3 ص 145(3) روح المعانى ج 9- 10 ص 112 ط بيروت.(4) هر زندگى هر چند مدت مديدى طولانى شود عاقبت يك بار مىشود كه زائل و تباه گردد(5) اى كاش پيش از آنكه نظرم برگشت در قلههاى كوه بز كوهى مىچراندم(6) آرى بدرستى روز حساب روز بس بزرگى است روزى است كه از سنگينى فشارها كودكان پير مىشوند