آياتى كه جريان عقل نظرى و عقل عملى را در ناحيه پروردگار تاييد مىكند
علاوه بر اينكه خودش به هدايت ارتكازيش جواب خود را مىدهد، از آيات قرآنى از قبيل آيه" لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ" «1» و آيه" لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ" «2» و آيات راجع به احتجاج او در قيامت نيز آن را استفاده مىكند.با اين حال چطور مىتوان گفت احكامى كه عقل در افعال ما دارد در افعال خداى تعالى جارى نيست؟ اگر احكام عقلى در اين مرحله جريان نداشت خداى تعالى در امثال آيه" إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً" «3» و آيه" إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ" «4» و آيه" وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ" «5» و آيات بسيار ديگرى" ظلم"،" خلف وعده"،" لهو" و" لعب" و ساير رذائل اجتماعى را كه عقل آن را قبيح مىداند از خود نفى نمىكرد.تنها اين سنخ آيات نيستند كه ادعاى ما را در جريان احكام عقلى در افعال خداى تعالى تاييد مىكنند بلكه آيات زياد ديگرى نيز هست كه اين ادعا را در هر دو مرحله يعنى مرحله جريان احكام عقل نظرى و مرحله جريان احكام عقل عملى در ناحيه پروردگار تاييد مىنمايند.اما آيات راجع به مرحله اولى- از آن جمله يكى آيه" الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ" «6» است. توضيح اينكه در اين آيه فرموده:" حق از ناحيه پروردگار تو است" و نفرموده:" حق با پروردگار تو است" و اين خود دليل بر اين است كه هر قضيه حقى و هر حكم واقعى از فعل خدا اخذ مىشود نه اينكه حقى هست و خداوند محكوم است به اينكه كارهاى خود را بر طبق آن انجام دهد و مانند ما آدميان با اين مطابقت(1) تا بعد از فرستادن پيغمبران ديگر حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند. سوره نساء آيه 165(2) تا هر كس هلاك مىشود هلاكتش بعد از تمام شدن حجت بوده و اگر هم به نور ايمان زنده مىشود زنده شدنش به حجت باشد. سوره انفال آيه 42(3) همانا خداوند چيزى به مردم ظلم نمىكند. سوره يونس آيه 44(4) و هرگز خدا نقض وعده خويش نخواهد كرد. سوره آل عمران آيه 9(5) و خلق نكرديم آسمانها و زمين و آنچه ما بين آنها است براى بازى و بيهوده. سوره دخان آيه 38(6) حق از ناحيه پروردگار تو است، پس ترديد مكن و از دودلان مباش. سوره آل عمران آيه 60