پس اينكه فرمود:" فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ ..." به منزله تفسيرى است براى صدر آيه كه فرمود:" الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ" و توضيح مىدهد كه منظور از پيروى رسول بطور حقيقت، همانا پيروى كتاب خداست كه مشتمل است بر شرايع و احكام خدا، و آن چيزى كه براى او معناى اتباع را دارد همان ايمان به نبوت و رسالت او و تكذيب نكردن و احترامش را رعايت كردن و در برابر اوامرش تسليم بودن و در انجام مقاصد ياريش كردن است.
و اين جمله يعنى جمله" فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ ..." نتيجهاى است كه بر صدر آيه يعنى جمله" الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ ..." متفرع مىشود، چنان كه قبلا هم گفتيم جمله دوم بيان خاصى است كه از بيان عام" وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ" استخراج شده است، و معنايش اين است كه: وقتى پيروى رسولى كه داراى اين صفات است همان ايمان به آيات ما باشد كه ما آن را به بنى اسرائيل توصيه نموده و پاداش آن را بسط رحمت در دنيا و آخرت قرار داده و گفتيم اگر به آيات ما ايمان بياوريد با رسيدن به حسنه در دنيا و آخرت رستگار مىشويد، پس كسانى كه از يهود به وى ايمان آورده و او را يارى كنند همانا اينان رستگارند.
عموميت و شمول رسالت پيغمبر اكرم اسلام (ص) و استدلال براى رفع استيحاش يهود و مردم غير عرب از بعثت آن حضرت
" قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً ... وَ يُمِيتُ" بعد از آنكه از اوصاف پيغمبر گراميش بدست آمد كه نزد وى آن دين كاملى است كه حيات طيب بشرى را در هر مكان و در هر زمانى كه فرض شود تضمين مىكند، و بشر در رسيدن به چنين زندگانى احتياجى به بيش از امر به معروف و نهى از منكر و تجويز طيبات و تحريم خبائث و الغاء خرافات و گشودن قيد و بندهاى بيهودهاى كه خود به دست خويش زده است، ندارد، اينك در جمله مورد بحث پيغمبر خود را دستور مىدهد تا نبوت خود را بر جميع طبقات بشر اعلام نمايد، و بدون اينكه آن را مخصوص قومى كند، بگويد:" ايها الناس! من بدرستى فرستاده خدا به سوى همگى شمايم".
" الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ"- صفاتى است كه خداوند خود را به آن توصيف نموده، و مجموع آنها به منزله تعليلى است كه امكان رسالت از ناحيه خدا را فى نفسه بيان نموده، و در ثانى امكان عموميت اين رسالت را اثبات مىكند، و بدين وسيله استيحاش و تعجب بنى اسرائيل را كه چگونه ممكن است مردى غير از يهود آنهم از طبقه درس نخوانده به چنين نبوتى جهانى برسد از بين مىبرد، چون يهوديها پيش خود چنين خيال مىكردند كه در ميان همه اقوام بشرى فقط آنها از حزب خدايند بلكه آنها خود را از نزديكان درگاه خدا و حتى فرزندان و دوستان خدا مىپنداشتند، و همچنين استيحاش ناشى از عصبيت غير عرب را از اينكه مردى عرب بر آنان مبعوث شود زائل مىكند.