ترجمه تفسیر المیزان جلد 8

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 8

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مى‏داشتند تا دهانشان باز مى‏شد ضفدع قبل از لقمه دهانشان را پر كرده بود. اين بار به گريه در آمده به شكايت نزد موسى آمدند، و گفتند اينبار توبه كرده و ديگر به كردار زشت خود بر نمى‏گرديم، از خدا بخواه تا ما را از شر قورباغه‏ها رهايى دهد، موسى دعا كرد و خداوند ضفدع را پس از آنكه هفت روز يعنى از روز شنبه تا شنبه ديگر بر ايشان مسلط بود از آنان بر داشت.

و چون اين بار نيز عهد خود را شكستند خداوند در سال پنجم «1» خون را روانه بسوى ايشان كرد، به اين معنا كه آب نيل را براى ايشان خون گردانيد، بنى اسرائيل آن را آب و قبطى‏ها آن را خون مى‏ديدند، حتى قبطى‏ها به بنى اسرائيل التماس مى‏كردند كه ايشان آب را در دهان خود ريخته و از دهان خود به دهان قبطى‏ها بريزند، با اين حال تا در دهن اسرائيلى‏ها بود آب بود و به محضى كه به دهان قبطى‏ها منتقل مى‏شد خون مى‏گرديد. فرعون كه ديد از عطش هلاك مى‏شود، ناچار شد برگ درختان را بجود ولى مع الوصف رطوبت برگ درختان هم در دهانش خون مى‏شد، هفت روز هم به اين عذاب دچار بودند، هيچ آب و غذايى نمى‏خوردند مگر آنكه خون بود. زيد بن اسلم گفته است خونى كه خداوند مسلط بر فرعونيان كرد عبارت از خون دماغ (رعاف) بود. بهر حال به نزد موسى آمدند كه از خدايت رفع اين پريشانى و عذاب را بخواه تا به تو ايمان آورده دست از بنى اسرائيل برداشته و با تو روانه‏شان كنيم، موسى اين بار نيز دعا كرد و عذاب از ايشان برداشته شد مع ذلك دست از بنى اسرائيل بر نداشتند.

عياشى «2» در تفسير خود از محمد بن قيس از ابى عبد اللَّه (ع) روايت كرده كه فرمود: مقصود از كلمه" رجز" در آيه" لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ" برف است، لذا بلاد خراسان را كه كوهستانى و برف‏گير است" بلاد رجز" گويند.

مؤلف: اين روايت آن طورى كه بايد و شايد با سياق آيه انطباق ندارد.


(1) نور الثقلين ج 2 ص 59

(2) تفسير عياشى ج 2 ص 25 ح 67

/ 504