ترجمه تفسیر المیزان جلد 8
لطفا منتظر باشید ...
معرفت خود او باشد نه معرفت او به چيز ديگر. جمله" او غير واصف و واصف غير او است" نيز همين معنا را تاكيد مىكند.جمله" هر كس خيال كند كه ايمانش به خدا ايمان به كسى است كه او را نمىشناسد" اشكالى است كه از طرف صاحب اعتراض بيان شده، در حقيقت صاحب اعتراض برگشته و مىگويد:" ايمان ما به خدا ايمان به امر مجهولى است كه راهى به شناسايى ذات او نداريم، تنها چيزى كه در اين باره براى ما امكان دارد ايمان به آيات او است، كه آن را بطور مجاز ايمان به خدا هم مىگوييم، در حالى كه ايمان به خدا نيست، جمله" او گمراه از معرفت است" اشكال بالا را جواب داده و مىفرمايد: چنين كسى نمىفهمد كه چه مىگويد، براى اينكه او بدون ترديد چيزى را درك مىكند و چنان نيست كه هيچگونه دركى نداشته باشد، و چون ناگزير از اقرار به چنين دركى است مىگوييم" هيچ مخلوقى هيچگونه دركى ندارد مگر بوسيله خدا" پس اين شخص خدا را مىشناسد و گر نه ممكن نبود كه بوسيله خدا چيز ديگرى را بشناسد،" معرفت خدا هم جز بوسيله خود خداى تعالى بدست نمىآيد" چون گفتيم هيچ رابطه مشتركى ميان خالق و مخلوق نيست، آرى نه خدا در مخلوقات است و نه مخلوقات در اويند.پس خلاصه مفاد روايت اين شد كه معرفت خداى سبحان براى هر داراى درك و صاحب شعورى ضرورى است، الا اينكه بسيارى از خلق از اينكه چنين معرفتى دارند غافلند، و كسانى هم كه خدا را شناخته و مىفهمند كه خدا را شناختهاند اينگونه افراد به خوبى مىدانند كه خدا را با خود خدا شناختهاند، بلكه هر چيز ديگرى را هم بوسيله خدا شناختهاند، و اين مفاد بعضى از قسمتهايش در روايات ديگرى نيز ديده مىشود، و اين قبيل روايات در ميان روايات صادره از ائمه اهل بيت (ع) آن قدر زياد است كه نه مىشود همه را در اينجا نقل كرد و نه حاجتى به نقل آنها است.در خاتمه اين بحث خاطر نشان مىسازيم كه اگر ما در مساله رؤيت و ديدن خداى تعالى بحث فلسفى جداگانهاى ايراد ننموديم براى اين بود كه بيانات ائمه (ع) در روايات اين باب خود بياناتى بود فلسفى و با نقل روايات مذكور ديگر حاجتى به ايراد بحث فلسفى جداگانهاى نبود.