داستان های اصول کافی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يهودى ، سه سؤ ال ديگر خود را نيز چنين مطرح كرد:1- محمد(ص ) در كدام بهشت است ؟2- افرادى كه در بهشت ، همنشين محمد(ص ) هستند كيانند؟على : اى هارونى ! محمد(ص ) داراى دوازده امام عادل است ، كه هر كس آنها را ترك كند، زيانى به آنها
نرسد، و آنها از مخالفت مخالفان نمى هراسند، و در امر دين از كوههاى استوار روى زمين محكمترند.و سكونت محمد(ص ) در بهشت خودش مى باشد و همنشيان او در بهشت ، همين داوزده امام عادل مى باشند.يهودى : راست گفتى ، سوگند به خدائى كه جز او كسى شايسته پرستش نيست ، من اين مطالب را در كتابهاى
پدرم (جدم ) هارون (وصى موسى ) ديده ام كه با دست خود نوشته ، كه عمويم موسى (ع ) آن را ديكته كرده است .آنگاه يهودى پرسيد: آن سؤ ال ديگرم كه يك سؤ ال است اين است كه بگو: جانشين محمد(ص ) چند سال بعد از او
زندگى مى كند؟على : سى سال زندگى مى كند...سپس ضربتى به اينجا(فرق سرش ) مى رسد، و اين ريشش از خون همانجا، رنگين مى
گردد.در اين هنگام آن يهودى ، فرياد كشيد، و كمربند مخصوصش را(كه شعار يهوديان است و به كمر مى بندند) بريد
و به كنار انداخت و گفت :(گواهى دهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست ، و گواهى دهم كه محمد(ص ) بنده و رسول او است ، و تو
وصى او مى باشى ، سزاوار است كه تو برترى يابى و كسى بر تو برترى نگيرد و تو را بزرگ بشمرند ضعيف
نشمرند).آنگاه حضرت على (ع ) آن يهودى تازه مسلمان را به خانه خود برد، و اصول و احكام دين اسلام به او آموخت .
(199)