داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتم :(اندوه من براى دنيا نيست ، زيرا روزى دنيا همانگونه است كه مى گوئى به خوب و بد مى رسد).

گفت : پس اندوه تو براى آخرت است ، كه آن هم وعده اى در دست خداى توانا است كه حكم مى فرمايد.

گفتم : اندوه من ، براى آن نيست ، زيرا آخرت همانگونه است كه گفتى .

گفت : براى چه اندوهگين هستى ؟

گفتم : از فتنه ابن زبير، و وضعى كه مردم دارند نگران هستم .

او خنديد و گفت : اى على بن حسين ! آيا ديده اى كه : كسى به درگاه خدا دعا(براى رفع بلا) كند و به استجابت
نرسد؟

گفتم : نه .

گفت : آيا ديده اى كه كسى به خدا توكل نمايد، و خداوند امور او را سامان ندهد؟

گفتم : نه .

گفت : آيا ديده اى كه كسى چيزى از خدا بخواهد و به او ندهد؟

گفتم : نه .

سپس آن شخص (بعد از اين نصيحت و دلدارى ) غايب گرديد (230)

(آن شخص غايب ، شايد خضر(ع ) بوده ، و شايد فرشته و پيك الهى به صورت انسان بوده كه براى دلدارى امام
سجاد(ع ) آمده بود، بهر حال ، منظور امام سجاد(ع ) از نقل اين ماجرا، اين بود كه در نگرانيها بايد به
خدا توكل كرد و در پرتو واگذارى امور به خدا و اتكاء به او، كارها سامان مى يابد).

/ 534