داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

من همچنان به راه ادامه دادم تا نزد اربابم (ابن هبيره )رسيدم ، اجازه ورود طلبيدم ، وقتى كه وارد
خانه اش شدم ، همين كه چشمش به من افتاد گفت : (خيانتكار با پاى خود نزدت آمد).

آنگاه فرياد زد: (اى
غلام (جلاد) هم اكنون سفره چرمى و شمشير را بياور).

به فرمان او، شانه و سرم را بستند، جلاد بالاى سرم ايستاد، تا گردنم را بزند، به ارباب گفتم :

(تو كه
با زور مرا به اينجا نياوردى ، من با پاى خود به اينجا آمدم ، من پيغامى دارم ، اجازه بده آن را بگويم
، سپس هر چه خواستى انجام بده ).

ارباب گفت : آن پيغام چيست ؟

گفتم : (مجلس را خلوت كن تا بگويم ).

او حاضران را از آنجا بيرون كرد، گفتم :جعفر بن محمد(ع ) (امام
صادق ) سلام رسانيد و فرمود:

من به غلامت رفيده پناه دادم ، با خشم خود به او آسيب نزن .

ارباب گفت : تو را به خدا راست مى گوئى ؟ آيا جعفر بن محمد(ع ) به من سلام رسانيد؟

من سوگند ياد كردم كه راست مى گويم .

اربابم سه بار گفت : راست مى گوئى ؟، گفتم : آرى .

هماندم شانه هايم را گشود، و گفت : من به اين مقدار كفايت نمى كنم ، بايد همان رفتارى كه من با تو كردم
، با من انجام دهى .

گفتم ، من چنين كارى نمى كنم .

اصرار كرد، سرانجام دست و شانه هايش را به سرش بستم و قصاص كردم ، سپس دست و شانه اش را باز كردم ، به
من گفت :

(اختيار من با تو است ، هر كار مى كنى انجام بده ) (252)

(به اين ترتيب پيام امام صادق (ع ) اثر گذاشت ، نه تنها از مرگ حتمى نجات يافتم ، بلكه صاحب اختيار
اربابم شدم )

/ 534