داستان های اصول کافی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فاطمه (س ) از نزد ابوبكر خارج شد و نامه (سند و رد فدك ) را همراه داشت ، در راه به عمر برخورد كرد، عمر
گفت : (اى دختر محمد(ص ) در همراه تو چيست ؟)فاطمه (س ) فرمود: (نامه اى است كه پسر ابوقحاقه (ابوبكر) برايم نوشته است )عمر گفت : آن را به من نشان بده .فاطمه (س ) (دستخط) آن را به او نشان داد.عمر، آن نامه را از دست فاطمه (س ) قاپيد و خواند، سپس روى آن آب دهان انداخت و آن را پاك كرد و پاره
نمود و به فاطمه (س ) گفت : (اين فدك را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است تا تو بخواهى ريسمان بر
گردن ما بگذارى ) (يعنى پدرت براى بدست آوردن آن جنگ نكرده و زحمت نكشيده ، تا زحمت پدر را به رخ ما
بكشى و ما را محكوم كنى ).مهدى عباسى : اى ابوالحسن (اى امام كاظم ) حدود فدك را براى ما مشخص كن (تا آن را به تو باز گردانم )
امام كاظم (ع) : حد اول آن ، (كوه احد) است ، و حد دوم آن (عريش مصر) است ، حد سوم آن (سيف البحر)(حدود شام و سوريه ) است ، و حد چهارمش (دومة الجندل ) (بين شام و عراق ) است (به عبارت ديگر زمام
حكومت همه جهان اسلام بايد در دست ما باشد)مهدى عباسى : همه اينها جز فدك است ؟امام كاظم : آرى همه اينها جزء فدك است و همه اينها از سرزمين هايى است كه رسول خدا(ص )، اسب و شتر بر آن
نرانده است (بلكه بودن جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفته است . (281)مهدى عباسى : اين همه ، مقدار زياد است ، بايد در اين باره انديشيد. (282)