داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

او باز همان سخن را تكرار كرد، و براى بار سوم ، سر امام را بوسيد و گفت :

(اى عمو! مرا موعظه كن )

امام كاظم براى سومين بار به او فرمود:

(تو را درباره خون خودم شفارش ‍ مى كنم كه از خدا بترسى ).

محمد بن اسماعيل ، باز بر بدخواه امام نفرين كرد.

على بن جعفر مى گويد: در اين هنگام برادم امام كاظم (ع ) به من فرمود:

اينجا باش ، من ايستاده ام ، حضرت
به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش ‍ رفتم ، كيسه اى كه محتوى صد دينار بود به من داد و گفت :

اين پول را
به پسرت برادرت (محمد) بده ، تا كمك خرجش در صفر باشد، دو كيسه ديگر نيز داد و فرمود: همه را به او بده .

عرض كردم : (اگر طبق آنچه فرمودى ، از او مى ترسى ، پس چرا او را بر ضد خود كمك مى كنى ؟)

فرمود: هر گاه من صله رحم كنم ، ولى او قطع رحم نمايد، خدا رشته عمرش ‍ را قطع مى كند، سپس سه هزار
درهم ديگر كه در هميانى بود داد و فرمود:

(به او بده ).

على بن جعفر مى گويد:

من نزد محمد بن اسماعيل رفتم ، كيسه اول (صد دينار) را دادم ، بسيار خوشحال شد و
براى عمويش امام كاظم (ع ) دعا كرد، كيسه دوم و سوم را دادم ، به گونه اى خوشحال شد كه گمان كردم ديگر
به بغداد نمى رود، باز سيصد درهم به او دادم.

ولى در عين حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت :

(گمان نمى كردم در روى زمين دو خليفه باشد، تا اينكه ديدم مردم به عمويم ، موسى بن جعفر(ع ) به عنوان
خلافت ، سلام مى كنند)

(و به اين ترتيب سخن چينى كرد و هارون را بر ضد امام كاظم (ع ) برانگيخت ).

هارون صد هزار درهم براى او فرستاد، ولى خداوند او را به بيمارى (ذبحه ) (درد شديد گلو شبيه ديفترى
) گرفتار كرد، كه نتوانست به يك درهمش بنگرد و آن را به مصرفش برساند، به اين ترتيب مرد.(291)

/ 534