داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه صبح شد، پدر خيرانى (خدمتكار حضرت امام جواد) همان خبر رسول را (كه امام بعد از امام جواد،
حضرت هادى است ) در ده ورقه نوشت و مهر كرد، و مخفيانه به ده نفر از بزرگان قوم داد، و به هر يك از آنها
گفت :

(اگر من قبل از آنكه اين ورقه را به شما مطالبه كنم ، از دنيا رفتم ، آن را باز كنيد و مضمونش را
به اطلاع مردم برسانيد)

هنگامى كه امام جواد(ع ) از دنيا رفت ، پدر خيرانى طبق دعوت (محمدبن فرج ) (از اصحاب موثق امام رضا و
امام جواد و امام هادى ) به خانه او رفت ، ديد دوستان در خانه او جلسه تشكيل داده اند، در آن جلسه ،
ورقه ها را از ده نفر (مذكر) دريافت كرد، و نوشته آن ورقه ها را براى حاضران خواند.

حاضران گفتند: (خوب بود كه گواه ديگرى نيز مى داشتى ).

پدر خيرانى گفت : خداوند آن گواه را نيز درست كرده ، آنگاه به ابوجعفر اشعرى (همان احمد نامبرده ) كه
در آنجا حاضر بود، گفت :

(آنچه از رسول امام شنيدى گواهى بده ).

ولى احمد، منكر شد و (به دروغ ) گفت : چيزى نشنيده ام .

پدر خيرانى ، احمد را به مباهله طلبيد (يعنى به او گفت : با هم دعوا كنيم و از خدا بخواهيم ، عذابش را
بر آن كسى كه دروغگو است برساند).

در اين هنگام احمد اقرار كرد و گفت :

آرى من اين پيام (امام جواد(ع ) توسط رسول ) را شنيدم ، و اين
(مقام امامت ) شرافتى بود كه دوست داشتم به مردى از عرب برسد، نه به عجم .

در اين هنگام همه حاضران ، به امامت حضرت هادى (ع )، بعد از امام جواد(ع ) اعتقاد يافتند. (341)

/ 534